استاد علی اکبر داراب کلائی ، دارابکلاء شهر ساری متولدشدند
ایشان در سن 17 سالگی وارد حوزه شدند .
و برای ادامه تحصیل به شهر مشهد مقدس عزیمت نموده و دروس حوزه را تا سطح خارج در حوزه علمیه این شهر ادامه دادند .درحال حاضرساکن تهران میباشند که در زمینه خانواده و سبک زندگی و مسائل روز مقالات متعددی به رشته تحریر درآورده است. برای کسب اطلاع بیشتر به قسمت زندگینامه مراجعه فرمایید.
رهبر خطرناکترین گروه تروریستی امروز جهان در مدرسه رد شد، از سربازی معاف شد و تحصیلات دانشگاهیاش هم بیشتر از حد معمول طول کشید. روزنامهنگارانی از آلمان قطعههای پازل زندگی خصوصی ابوبکر البغدادی را کنار هم چیدهاند.
ابوبکر البغدادی خود را رهبر مسلمانان خوانده و "خلافت" بنیان گذاشته است. دامنه "خلافت" او فعلا به مناطقی از عراق و سوریه محدود شده است. بغدادی خطرناکترین و قدرتمندترین گروه تروریستی امروز جهان را رهبری میکند، اما از زندگی خصوصیاش اطلاعات چندانی در دست نیست.
جریان عظیم جابهجایی استاد - دانشجو با هدف سلفی کردن نخبگان جهان اسلام در عربستان سعودی در حال انجام است که این امر یکی از اصلیترین عوامل موثر در جهتدهی و گسترش شیعههراسی در جهان اسلام است.
در جهان اسلام، شیعه هراسی به مجموعه ای از مطالعاتِ نظری و یا اقداماتِ عملی بر ضد شیعیان اطلاق می شود که در پی ممانعت از برقراری ارتباطی صمیمی و برادرانه و تحقق وحدت اسلامی میان شیعه و سنی است. اوجِ شیعه هراسی در مطالعات نظری به «تکفیر» و اوجِ آن در اقداماتِ عملی به «ترور و انفجارهای تروریستی» میانجامد. (در موارد بسیاری ترور نتیجه تکفیر است.) ناگفته نماند که امروزه شیعه هراسی در مغرب زمین عمدتاً در راستای ایران هراسی، در کانون توجه رسانه های غربی است.
در دهه های اخیر شیعه هراسی عمدتاً از سوی سه جریان هدایت شده است که عبارتاند از:
۱. قدرت های مداخله گر غربی که به جهت تأمین منافع خود، در پی تبدیل تفاوت های موجود در جوامع اسلامی به تضاد و تفرقه و درگیری هستند. همچنان که اردوارد سعید، پژوهشگر فقید فلسطینی، معتقد بود، قدرتهای غربی با دو انگیزه (که ادوارد سعید میگفت سومی هم ندارد) در امور منطقه خاورمیانه دخالت میکنند: الف - چپاول نفت کشورهای اسلامی و ب - تأمین امنیت رژیم صهیونیستی.
۲. سلفیهای وهابی که به صورت سنتی با شیعه مخالفاند. لازم به ذکر است که بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت از وحدت و برادری اسلامی حمایت میکنند و نیز باید توجه داشت که در موارد بسیاری، اختلافات میان پیروانِ شخصیتهای بزرگ اسلامی است و نه میان خود آنان، وقایع دردناکی که میان شیعه و حنابله رخ داده است، منافی با رویکرد شخص احمد بن حنبل بود. شخص احمد شیعه را و به ویژه علویین را مورد احترام قرار می داد و حتی خانۀ او را به اتهام تمایل به علویین مورد تفتیش قرار دادند.
۳. برخی از جریانهای سکولار منطقه مانند حزب بعث عراق.
به این جریانها باید جماعتی را نیز افزود که به نام شیعه، سعی در تشدید ادبیات شیعه هراسی در میان اهل سنت میکنند. آنها همچون گروهک یاسر الحبیب در پوشش هیئتی به ظاهر مذهبی، با عنوان «خدام المهدی» در لندن، از سال ۲۰۱۰ م، در پناه سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا فعالیت خود را در توهین به برادران اهل سنت تشدید کردهاند. تاریخ مذکور نقطهعطفی در تشدید شیعه هراسی توسط مخالفان وحدت اسلامی به شمار میرود و برای آنان که وقایع و تحولات مربوط به شیعه شناسی معاصر اهل سنت را دنبال میکنند، اثرات مخرب اقدامات این گروهک به خوبی ملموس است. یکی از اهداف گروه مذکور ایجاد فشار هنجاری برای علمای بزرگ اهل سنتی است که در پی وحدت اسلامی میان شیعه و اهل سنت هستند.
مثال هایی از شیعه هراسی در مطالعات نظری
شیعه هراسی در مطالعات نظری مخالفان وحدت اسلامی، گذشتهای طولانی دارد و آثار ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزیه، نمونه بارزی از آن هستند. امروزه با شیب بسیار تندی، این مطالعات در غالب کتاب و مقاله و رسالههای دانشگاهی در جهان اسلام منتشر میشوند و بسامد آن به صورت روزافزونی بالا رفته است. محورهای مورد تأکید مخالفان تقریب و وحدت اسلامی عبارتاند از:
۱. ادعای انتساب عقیده تحریف قرآن به شیعه.
۲. ادعای عبادت غیر خدا (مانند عبادت قبور) توسط شیعه.
۳. ادبیات شبیه انگاری شیعه به یهود و نصاری و مجوس.
۴. متهم کردن شیعه به نفاق و تزویر (با تبلیغات روانی در خصوص مفهوم تقیه)
همچنین در دستهای از آثار مرتبط با شیعه هراسی ادعا میشود که شیعیان تمامی مسلمانان را تکفیر مسلمانان میکنند و با این رویکردِ تبلیغاتی، خواننده مسلمان را به تکفیر شیعه سوق میدهند. این رویکرد را میتوان در کتابِ «الفکر التکفیری عند الشیعة حقیقة أم أفتراء؟» (مکتبة الإمام البخاری: ۲۰۰۶ م، ۲۷۲ ص) اثر عبدالملک عبدالرحمن الشافعی مشاهده کرد که در راستای شیعه هراسی در جهان اسلام کوشیده است تا آنچه را که عقاید تکفیری شیعه در قبال مسلمانان میداند تبیین کند.
یا عبدالرحمن دمشقیه در آثارش به ویژه کتاب «ظاهرة التکفیر فی مذهب الشیعة الإمامیة الإثنى عشریة» (مکتبة الرضوان: ۲۰۰۵ م، ط ۱ ۱۰۰ ص) همان خطمشی را در سیاق شیعه هراسی دنبال کرده است. همچنین صافیة أبو جودة در کتاب خود با عنوان «اللغة والتکفیر (النظریة والتطبیقات التربویة)» (مکتبة الرشد، ۲۰۰۹، ط ۱) در راستای شیعه هراسی، مدعی تکفیر مسلمانان توسط شیعیان شده و مذهب شیعه را مذهبی دشمن با اسلام و مسلمین معرفی میکند و از این نوع آثار بسیارند.
مثالی از شیعه هراسی در قالب اقداماتِ عملی
جهت درک بهتر شیعه هراسی در قالب اقداماتِ عملی، میتوان واکنشهای شیوخ وهابی مصر را در مورد سفر گروهی از جهانگردان ایرانی به مصر (ورود جهانگردان به مصر شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۲ ش به مدت یک هفته) مورد توجه قرار داد. در آن زمان، اولین گروه جهانگردان ایرانی در طول سفر کوتاهشان، از پنج شهر آسوان، اقصر، غردقه، قاهره و اسکندریه دیدار کردند و مردم مصر رفتار بسیار خوبی با آنان داشتند؛ اما فشارهای شیوخ سلفی مصر که غالباً تحصیلکردة سعودی هستند، موجب شد تا دیدار چند خانواده معمولی ایرانی از آثار تاریخی مصر، با پوشش خبری وسیع رسانههای سلفی همراه شود و تصویر رسانهای این سفر از وضعیت عادی خارج شود. متأسفانه منبعشناسی و رصد کردن تحولات و وقایع جهان اسلام در مراکز پژوهشی کشور مورد اعتنا نیست. منبع شناسی مادرِ پژوهشها و مطالعات راهبردی است و ما تا منبع شناسی نکنیم، متوجه ماجراهایی پیرامونمان نخواهیم شد و نقاط ضعف و قوت خود و حریف را نخواهیم شناخت.
شیوخ وهابی مصر تمام کوشش خود را به منظور برهم زدن گردشگری ایرانی در مصری به کار بردند. یکی از فعالیتهای آموزشی آنان برگزاری همایشهای مختلفی با عنوان «الشیعة هم العدو فاحذروهم» در شهرها و مساجد مختلف مصر بود.
یکی از تکنیکهای اصلی شیعه هراسی ایجاد شک و تردید نسبت به شیعیان بوده است؛ برای مثال گفته شد که شیعیان با استفاده از حربة تقیه همواره باطن خود را از اهل سنت مخفی نگه میدارند. ازاینرو نباید به آنها اعتماد کرد و اینکه شیعیان همواره در حال برنامه ریزی برای نابودی اهل سنت هستند. برخی عناوین خبری وبگاههای وهابی، از سفر ایرانیان به مصر به عنوان «آغاز جنگ شیعه با اهل سنت مصر» تعبیر کردند و مصر را بهعنوان «گورستان ایرانیان» نامیدند؛ تعابیری که عملاً در چارچوب تکفیر ایرانیان و شیعیان بود؛ مانند:
- بدأ التشیع بغزو مصر السنیة
- العلاقات مع إیران تفتح أبواب جهنم ..ومصر لن تکون إلا مقبرة الإیرانیین.
اینگونه ادعاها، همان مضامین اصلی آثار دانشگاهی مخالفان وحدت اسلامی است که اینک به زبانی ساده و رسانهای، برای مردم مصر بازنشر مییافت. حتی کوشش شد تا در سال ۲۰۱۲ م، کتابی با عنوان «شطحات وضلالات» وارد دروس مدارس ابتدایی و متوسطه مصر شود که بخشی از آن درباره شیعه و مخالف روح تقریب و وحدت اسلامی بود.
اسامی برخی از شیوخ وهابی مصری که واکنشهای تندی نسبت به حضور ایرانیان در مصر دادهاند چنین است: سید حسین العفانی، محمود شعبان، وحید عبدالسلام بالی، راغب السرجانی، صفوت حجازی، محمد حسان، احمد فرید، ابواسحاق الحوینی، ناصر رضوان، یاسر البرهانی، محمدحسین یعقوب، عبدالملک الزغبی، عبدالله سمک، عبد الله شاکر الجنیدی و ...
همچنین نام پارهای از سازمانها و احزاب سیاسی مصر مانند حزب النور، حزب الأصالة، الرایة، الجبهة السلفیة، الدعوة السلفیة، حزب الإصلاح، أنصار السنة، به موضوع باز شد.
در اثنای حضور جهانگردان ایرانی به مصر، گروهی با عنوان «لجنة التصدى للمد الشیعى بمصر» تشکیل شد که هدف اساسی آن مبارزه با هرگونه حضور ایرانیان در مصر حتی در قالب جهانگردانی ساده بود که آن را از طریق ایراد خطبه و دروس ضد شیعه در مساجد دنبال کردند. اعضای این گروه عبارت بودند از: أحمد فرید، محمد عبدالملک، احمد فرید، ناصر رضوان، احمد السیسی، شحاته صقر. گروه مذکور با همکاری حزب نور و عبدالله بدران (رییس جناح نمایندگان حزب نور در مجلس وقت مصر) آنان کوشیدند تا با زیر فشار قرار دادن وزارت گردشگری مصر، از ورود ایرانیان به مصر جلوگیری کنند.
همچنین دعوت سلفیه، دعوایی قضایی را در این زمینه مطرح کرد؛ با این بهانه که امضای موافقتنامه گردشگری میان مصر و ایران غیرقانونی بوده است و وزیر گردشگری در غیاب تصمیم مجلس ملی آن را امضا کرده است.
اقدامات عملی تنها به برگزاری همایشها و سخنرانیها محدود نشد و موضوعاتی چون محاصرة فرودگاهها و یا حملات به دفاتر ایران از سوی پیروان سلفی مطرح شد؛ برای مثال، سلفیها نیز مانع ورود مسئول حافظ منافع ایران به الازهر برای شرکت در همایش جشن ولادت عایشه، همسر پیامبر، شدند و شماری از پیروان آنها در مقابل درب آنجا تحصن کردند و ....
نمونهای از دیوارنوشتههای ضد شیعه جماعت سلفی وهابی در قاهره
کوشش جهت عمومی کردن عقاید تکفیری علیه شیعه امامیه
سه نکته مهم درباره شیعههراسی
در خصوص شیعههراسی نکات بسیاری قابلطرح است که از آن میان به سه نکته مهم در خصوص سلفیه رسمی سعودی و سلفیه مسلح تکفیری اشاره میشود:
۱. جریان عظیم جابهجایی استاد - دانشجو
عموماً تصور میشود که مهمترین مهاجرتهای به عربستان سعودی مهاجرت کارگران است درحالیکه بهصورت هدفمند جریان عظیم جابهجایی استاد - دانشجو در سعودی که با هدف سلفی کردن نخبگان جهان اسلام در حال انجام است، بسیار مهمتر است. این مطلب را در مجلد سوم کتاب شیعهشناسی معاصر اهل سنت که به مراکز آموزشی و مطالعات نوین دانشگاهی شیوخ سلفی میپردازد، بهتفصیل تشریح کردهام. ناگفته نماند که اولین شخصیت شیعی که متوجه عمق فعالیتهای راهبردی عربستان سعودی در جهت مرجعیت بخشیدن به عقیده وهابی رسمی شد، مرحوم آیتالله میرزا خلیل کمرهای است. برای مثال در صفحه ۲۱۲ کتاب «سروش مقدس وادی ایمن مکه و مدینه – اسمعی یا حجاز» مینویسد:
در اعصار متأخره شماره شیوخ ازهر ۳۱۲ از جمیع مذاهب بود و شماره طلاب آن ۹۰۶۹ نفر بود و از مابین آنها ۲۸ دانشجو از حنابله و ۳ نفر از شیوخ آنها بودند. لکن در قرن ۱۸ میلادی بهواسطۀ ظهور وهابیین که در تحت تأثیر تعالیم ابن تیمیه واقع شدند، به صورتی قوی جدیداً ظهور کردند و دراینباره تا حدِّ زیادی از اعتدال خارج شدند و بهافراط و تفریط گرفتارند.
این سیاست در پی تضعیف شجره آموزشی معتدل و معقول شیخ محمد عبده و شاگردانش و همفکرانش همچون شیخ محمود شلتوت است.
۲. افزایش بسامد شیعههراسی
بسامد شیعههراسی وهابیها در روزگار کنونی، به ویژه با توسعه ابزارهای نوین ارتباطی همچون ماهواره و اینترنت، به مراتب بیش از گذشته است. در گذشته شیعیان عموماً وهابیت را از چند واقعه میشناختند که عبارت بودند از:
- تخریب اماکن مقدسه در حجاز و ایجاد محدودیتهایی برای زیارت حاجیان.
- حملات تاریخی وهابیان به شهر مقدس کربلا و برخی دیگر از شهرهای عراق.
- شهادت ابوطالب یزدی زائر ایرانی خانه خدا در سال ۱۳۲۲ ه.ش به دست مأموران سعودی.
- کشتار حاجیان حرم الهی توسط فهد بن عبدالعزیز پادشاه وقت سعودی در ششم ذی الحجه سال ۱۴۰۷ ه.ش.
اما امروزه به صورت روزانه با اخبار، منابع و وقایع شیعههراسی (اعم از تکفیر و تهدید و ترور) در سراسر جهان اسلام مواجهایم. این بسامد ضرورت ایجاد تحول در شیوة مطالعه درباره جهان اسلام و به ویژه منطقه موسوم به خاورمیانه را به صورتی روزافزون خاطرنشان میکند.
۳. ضرورت بررسی آثار مرجع تکفیری معاصر
مجموعه ادبیاتی در میان گروههای تکفیری موسوم به «سلفیه جهادی» شکلگرفته است که تروریسم را در قالب یک مذهب تعریف میکند. درک عقاید سازمانهای تروریستی القاعده و یا داعش در گرو بررسی این آثار است. داعش بزرگترین اجتماع تروریستی در طول تاریخ جهان اسلام است و از اینرو، درک منابع اعتقادی آن اهمیت بسیاری دارد. این آثار را در مجلد چهارم کتاب شیعهشناسی معاصر اهل سنت که اختصاص به جماعتهای سیاسی ضد وحدت اسلامی دارد، تشریح کردهام. برخی از معروفترین آنها عبارتاند از:
-فتوای معروف ابن تیمیه موسوم به فتوای ماردین
-فتاوی جهادی شیخ محمد بن عبدالوهاب
-قرائتی ویژه از کتاب «معالم على الطریق» اثر سید قطب که آن را در دهه ۱۹۶۰ م در زندان نگاشت
-کتاب «الفریضة الغائبة» اثر محمد عبدالسلام فرج (۱۹۶۲ - ۱۹۸۲ م)
-کتاب «الجهاد والاجتهاد: تأملات فی المنهج» اثر أبو قتاده عمر محمود عثمان (۱۹۶۰ م) معروف به ابو قتاده که از منابع موردتوجه سلفیه جهادی - تکفیری بهویژه القاعده است. باید توجه داشت که در موارد بسیاری، اختلافات میان پیروانِ شخصیتهای بزرگ اسلامی است و نه میان خود آنان، وقایع دردناکی که میان شیعه و حنابله رخ داده است، منافی با رویکرد شخص احمد بن حنبل بود.
-کتاب قطور «دعوة المقاومة الإسلامیة العالمیة» اثر مصطفى الرفاعی معروف به ابو مصعب السوری (متولد ۱۹۵۸ م)؛ کتاب فوق در حدود ۱۶۰۰ صفحه است و از آثار مشهور و موردتوجه سازمان تروریستی القاعده است.
-کتابهای «العمدة فی إعداد العدة» و «الإرهاب من الإسلام ومن أنکر ذلک فقد کفر» اثر سید امام الشریف که با نام جهادی «عبدالقادر بن عبدالعزیز» نیز شناخته میشود، آن کتابها نیز از منابع اصلی و اندیشه تکفیری سازمان القاعده هستند.
-کتاب «آیات الرحمن فی جهاد الأفغان» اثر عبدالله عزام (۱۹۴۱ - ۱۹۸۹ م)، عزام چهرهای اخوانی بود که در جهاد افغانستان حضور داشت و بعدها به القاعده پیوست
-کتاب «الولاء والبراء؛ عقیدة منقولة وواقع مفقود» اثر ایمن الظواهری (متولد ۱۹۵۱ م) پزشک مصری بود که به پاکستان و سپس افغانستان رفت و به همراه اسامه بنلادن، عنوان یکی از رهبران اصلی سازمان القاعده فعالیت کرد.
-مقالات عمر عبدالرحمن، عمر عبدالرحمن مانند «قولوا للظالم لا، الشریعة الإسلامیة شریعة کاملة»
-رسالههای جهیمان بن سیف العتیبی نیز بر پارهای از سلفیهای جهادی زمانهشان تأثیرگذار بودهاند؛ چنانکه در زمانهاش، به پیدایش جریان نظامی «جماعت حرم» یا «جماعت جهیمان» در عربستان سعودی انجامید.
۴. معرفی چند کتاب
در اینجا شایسته است تا برخی از منابعی که مطالعه آنها جهت فهم وقایع جاری جهان اسلام و مسایل فکری آن اهمیت دارد، پیشنهاد شود:
- آثار آیتالله میرزا خلیل کمرهای
- آثار آیتالله حاج شیخ محمدعلی تسخیری که بهترین دیدگاه های تقریبی را با علم و آگاهی و خلوص نیتی والا ارائه داده است.
- کتاب «نقض الفریضة الغائبة» اثر شیخ جاد الحق علی جاد الحق که نمونه ای از نقدهای علمای الأزهر بر جریانات تکفیری معاصر است. شیخ جاد الحق علی جاد الحق (۱۹۱۷ - ۱۹۹۶ م) از علمای بزرگ الازهر، مفتی کشور مصر (۱۳۹۸ - ۱۴۰۲) و شیخ جامع الأزهر (۱۴۰۲ - ۱۴۱۷ ه.ق) بود. مجموعه فتاوی او با عنوان «الفتاوى الإسلامیة» منتشر شده است.
- کتاب «وهابیان» اثر عالم بزرگوار علی اصغر فقیهی که بررسی منصفانهای از تاریخ وهابیت را ارائه داده است.
- کتاب «برهان در رد تحریف قرآن» اثر آیتالله میرزا مهدی بروجردی که از آثار مهم در پاسخ به شبهه تحریف قرآن و رد اتهامات برخی شیوخ وهابی است.
- کتاب «دریغ است ایران که ویران شود» اثر فرامرز رفیعپور که بررسی دیدگاههای او درباره توسعه و تضاد و به ویژه نقش استعمارگران در تشدید تضاد و درگیری در جوامع اسلامی حاوی نکات جالبتوجهی است.
چه باید کرد؟
مشکل اصلی در مقابله با شیعههراسی در جهان اسلام به خودمان و اصلاح خودمان باز میگردد. تا خودمان را اصلاح نکنیم، نمیتوانیم به صورتی جدی و سازنده در جهان اسلام فعالیت کنیم. مقدم بر همه مسائل، «ضرورت ایجاد تحول در مراکز مطالعات راهبردی کشور» است. برای مثال، از میان مواردی بیشُمار، پایاننامه کارشناسی ارشدی دانشگاهی در شهر تهران درباره «نهضت اسلامی تاجیکستان» با نمره عالی (۲۰) پذیرفته شده است و آن پایان نامه کپی تمام عیاری از کتاب «اسلام و نهضت اسلامی در تاجیکستان معاصر» اثر شمس الحق نور است.
در اینجا آیا دانشگاه میتواند ادعا کند که کارشناسِ مسایل تاجیکستان تربیت کرده است؟ آیا جز این است که اساتید آن پایان نامه تنها به ارتقای شغلی خود اندیشیدهاند و حتی دم دستترین کتاب در آن زمینه را نخواندهاند؟ اشارهای به خرید و فروش وسیع مقاله و پایاننامه و کتاب نمیشود که خوانندگان ارجمند و گرامی خود شاهد تبلیغاتِ سنگین و رقابت نفسگیر آن بر در و دیوارهای شهرها هستند.
از سویی دیگر، متأسفانه جز برای عدهای معدود از اساتید بزرگ کشور، ارتقای اعضای هیأت علمی به استادی، بیش از آنکه بازتاب استاد شدن آنان باشد، ابزاری برای استاد شدن، مهم شدن، رئیس شدن و ... بوده است. اینان حال و حوصله ساعتها پشت میز نشستن و مطالعه و یادداشت برداشتن را ندارند و تنها در اندیشه ریاست و پست و مقام هستند؛ و به تعبیر خوب دکتر فرامرز رفیعپور در کتاب «موانع رشد علمی ایران» استادان توسعهای هستند که نتیجه عملکردشان تنها فرصتسوزی است.
باز باید گفت که متأسفانه منبعشناسی و رصد کردن تحولات و وقایع جهان اسلام در مراکز پژوهشی کشور مورد اعتنا نیست. منبع شناسی بهعنوان مادرِ پژوهشها و مطالعات راهبردی است. ما تا منبع شناسی نکنیم، تا وقایع و حوادث را در طول تاریخ رصد نکنیم، متوجه ماجراهایی که در پیرامون ما جریان دارد، نخواهیم شد و نقاط ضعف و قوت خود و حریف را نخواهیم شناخت.
بخشی از مراکز پژوهشی کشور باید به منبع شناسی و رصد تحولات کشورهای همسایه و منطقه خاورمیانه و جهان اسلام اختصاص یابد. کسانی که وقایع و منابع را رصد میکنند به خوبی میدانند که وقایع کنونی در عراق و سوریه تازه آغاز یک اتفاق بزرگ است و باید آن را جدی گرفت.
از سوی دیگر به طور طبیعی برنامهها و سیاستهای همه گروهها، پژوهشکدهها و مراکز پژوهشی کشور با گذشت زمان نیازمند تجدیدنظر و بازسازی بر اساس نیازهای روز جامعه هستند که در این میان لازم است بررسی مسائل و مشکلات شیعیان در روزگار حاضر و نیز رصد مستمرِ مخالفان شیعه و دشمنان وحدت و تقریب مذاهب اسلامی، در محور توجه واقع شود و مراکز پژوهشی به تأسیس بانکهای اطلاعاتی و بایگانی قابل رجوع هرگونه منابع شنیداری، دیداری و نوشتاری دوستان و دشمنان وحدت اسلامی اهتمام کنند.
مراد مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) از بیداری اسلامی این نیست که درباره بیداری اسلامی صحبت کنیم و فلسفه بافی کنیم؛ بلکه مراد ایشان آن است که هر کس در جایگاه فردی و اجتماعی خود در قبال حقوق و تکالیفش و در قبال دیگران، در قبال جامعه و جهان اسلام بیدار باشد. حضرت پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله به روایت حضرت امام صادق علیهالسلام فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ لَایَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ، وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی: یَا لَلْمُسْلِمِینَ، فَلَمْ یُجِبْهُ، فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.» اجابت به ندای یاریخواهی مسلمانان و شیعیانِ روزگار حاضر گاه در خط مقدم جبهههاست و گاهی هم در پژوهش و رصد کردن و بهروز بودن اطلاعرسانی علمی دربارة وقایع دردناک سوریه و عراق و بحرین و لبنان و پاکستان.
اینکه مادران داغدار شهیدان شیعه پاکستانی، جهت احقاق حقشان از به خاکسپاری فرزندان شهیدشان امتناع کردهاند؛ اینکه بزرگترین جریان تربیت دانشجو - استاد در عربستان سعودی بر ضد جریان تقریب و وحدت اسلامی شکلگرفته است؛ اینکه بهصورت روزافزونی فعالیت گروههای تکفیری و عملیات تروریستی در جهان اسلام بر ضد شیعیان افزایش یافته است، اینکه رسانههای ماهوارهای و اینترنتی ضد شیعی و ضد وحدت اسلامی در جهان اسلام بیشازپیش توسعه یافتهاند، اینکه صدها و هزاران کتاب و رساله دانشگاهی جدید علیه تشیع در حال تألیف و انتشار است و ... همگی وظایف سنگین مراکز مطالعاتی کشور را در قبال عمل به دستور رسول خدا صلیالله علیه و آله گوشزد میکنند.
مطالعه نظاممند مفهوم جدید انقلاب، از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. در فرهنگهای سیاسی و علوم سیاسی، انقلاب را چنین تعریف میکنند: «سرنگونی یک نظام اجتماعی کهنه و فرسوده و جایگزین کردن آن با نظام اجتماعی نو و مترقی» یا «سرنگونی حکومت طبقه یا طبقات رو به زوال و جایگزین کردن آن با نظام اجتماعی جدید». در برخی موارد هم برای تعریف عام انقلاب که هر نوع تحول اساسی را در بربگیرد، آن را چنین تعریف میکنند: «هر نوع تحول کلی و اساسی».
انقلاب از دیدگاه اسلام
دیدگاه اسلام در مورد انقلاب، با تفسیر و تحلیل غربی و مارکسیستی آن کاملاً تفاوت دارد. در تحلیل اسلامی، مهمترین عامل انقلاب، آرمانخواهی و عقیده به مکتبی است که نخست گروه پیشرو و مجاهدان را وارد میدان مبارزه انقلابی میکند و سپس با بسیج تودههای گسترده مردم، انقلاب را به درون جامعه کشانده، از طریق تودههای مردم به پیروزی میرساند. از دیدگاه اسلام، انقلابْ نوعی جهاد داخلی است که در آن گروهی برای خدا میجنگند و گروه دیگر مانع راه خدایند.
انقلاب اسلامی
در انقلاب اسلامی، عناصر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هر کدام به گونهای تأثیر گذارند. نیز در کنار این عناصر، بر خشم قهرآمیز مردم تکیه میشود. البته میتوان ویژگیهای اصلی انقلاب اسلامی را در تعریف زیر مطالعه کرد: «انقلاب اسلامی، دگرگونی بنیادی در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر جهانبینی و موازین و ارزشهای اسلامی و نظام امامت و بر اساس آگاهی و ایمان مردم، و نیز حرکت پیشگام صالحان و قیام قهرآمیز تودههای مردم است».
فرایند انقلاب اسلامی
مقام معظم رهبری در پیام خود به مناسبت بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1377 چنین میفرماید: «امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، و با اعتماد به ایمان دینی مردم، و با شجاعت و اخلاص و توکل کمنظیر خود، راه مبارزه را در میان سختیها و مصائب طاقتفرسا گشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را با واقعیتهای تلخ و راه علاج آن آشنا کرد. ملت ایران که از اولین قدمها به ندای این مرد الهی و روحانی گوش فرا داده و به منطق حق و درس روشنگر او دل بسته بودند، با انگیزه نیرومند ایمان و عشق به اسلام، فداکاریها و جانفشانیهای فراموشناشدنی کردند. امام بزرگوار ما در این مدت، در عین هدایت مردم و گستردن دامنه آگاهی همگانی و کشاندن توده میلیونی به مبارزه، اندیشه حکومت اسلامی را نضج و قوام بخشید و در مقابل دو مکتب رایج سیاسی عالم... راه اسلامی را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دین و انسان به طور اساسی تکیه شده و ایمان دینی و اراده مردمی بزرگترین شاخصه آن است».
ماهیت انقلاب اسلامی
بزرگترین تحول قرن بیستم
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بزرگترین تحول جهانی قرن بیستم به وقوع پیوست. بنیان گذار این انقلاب با قیام خود، غرور ملتهای مستضعفی را که سالیانی مدید مورد ظلم قرار گرفته بودند، به آنان باز گرداند. او نه تنها سرنوشت کشورش را تغییر داد، بلکه میلیونها انسان گمگشته در برهوت جاهلیت عصر مدرن را به بازگشتی دوباره به معنویت و یکتاپرستی فراخواند. پیروزی انقلاب اسلامی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، ناظران را با پدیدهای تازه در صحنه سیاسی جهان روبهرو ساخت. این پدیده بنا به ماهیت، اهداف و سرنوشت خود، در هیچیک از معیارهای سیاسی جهان نمیگنجد.
انقلاب آزادی بخش
از آنجا که انقلابهای آزادیبخش ملی، بر ضد سلطه امپریالیستی شکل میگیرد و رژیم شاه در ایران نیز در طول انقلاب به عنوان رژیم دست نشانده امپریالیسم آمریکا بود، برخی آن را به عنوان حرکتی ضدامپریالیستی و در گروه انقلابهای آزادیبخش ملی قرار میدهند. اما با وجود جنبه ضدامپریالیستی انقلاب و نیز وابستگی رژیم پهلوی از کودتای 28 مرداد 1332 به حمایتها و کمکهای مستقیم آمریکا، از آنجا که اصطلاح «انقلاب آزادیبخش» به جنبشهایی گفته میشود که بر ضد سلطه مستقیم خارجی شکل میگیرد، کاربرد آن در مورد انقلاب ایران چندان راهگشا نیست.
انقلاب اجتماعی
اصطلاح انقلاب اجتماعی، درباره انقلابهایی به کار میرود که بر اثر آنها تحولات ساختاری اقتصادی ـ اجتماعی چشمگیری شکل میگیرد. برخی چون اِسکاچْپول که تحولات اجتماعیِ ناشی از انقلابها را به شکل وسیعتر تعریف میکنند، بر آناند که انقلاب ایران، انقلابی اجتماعی است؛ زیرا با دگرگونیهای ساختاری و ارزشیِ وسیعی همراه بوده است.
انقلاب اسلامی و همگانی
از آنجا که انقلاب ایران به روشنی بر جنبش سراسری و چند طبقهای متکی بود، بسیاری از تحلیلگرانِ انقلاب، آن را انقلابی مردمی یا مردمگرا میدانند. تردیدی نیست که انقلاب ایران از نظر نوع ائتلاف قشرهای مختلف اجتماعی در آن، پدیدهای کمنظیر به شمار میآید و به همین دلیل «انقلاب مردمی» قلمداد کردنِ آن جایز به نظر میرسد. البته انقلاب ایران بیشتر از هر عنوانی با نام «انقلاب اسلامی» مطرح شده است. به نظر میرسد که با توجه به گفتمان حاکم بر انقلاب ایران، رهبری انقلاب و همچنین شکل دولت و روابط اجتماعی بعد از آن، جا دارد که انقلاب ایران به عنوان انقلاب اسلامی مطرح شود.
زمینه های تأثیرپذیری جنبش های اسلامی از انقلاب اسلامی ایران
انقلاب اثرگذار
انقلاب اسلامی ایران بر جنبشهای سیاسی ـ اسلامیِ معاصر تأثیر گذاشت؛ زیرا موارد مشترک فراوانی بین انقلاب اسلامی ایران و این جنبش دیده میشود که این تأثیر را فراهم آورد. این زمینهها که از آنها به عنوان عامل همگرایی یا عناصر همسویی و همرنگی نیز میتوان یاد کرد، عبارت است از عقیده مشترک، دشمن مشترک، هدف مشترک، وحدتطلبی و مردمگرایی.
عقیده مشترک
انقلاب اسلامی ایران، همانند هر جنبش اسلامی دیگر، به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم معتقد است، کعبه را قبله آرزوهای معنوی خود میداند، قرآن را کلام خداوند و منجی بشر گمراه میپندارد، و به دنیای پس از مرگ و صلح و برادری و برابری ایمان دارد؛ همان گونه که امام خمینی رحمهالله فرمود: «در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است، با هم توحیدِ کلمه کنید».
دشمن مشترک
انقلاب اسلامی و جنبشهای اسلامی، دشمن مشترکی دارند. این دشمن مشترک که همان استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و اسرائیل است، همانند کفار قریش، مغولان وحشی، استعمارگران اروپایی و صربهای نژاد پرست و...، کیان اسلام را تهدید میکند. در مقابل، انقلاب اسلامی با طرح شعار «نه شرقی نه غربی» عَلَم مبارزه بر ضد دشمن مشترک جهان اسلام را به دوش گرفته است.
هدف مشترک
هدف انقلاب اسلامی ایران و جنبشهای اسلامی معاصر، برچیده شدن فساد، اجرای قوانین اسلام، استقرار حکومت اسلامی در جامعه مسلمانان، و به اهتزاز درآوردن پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان با تکیه بر قدرت الهی و تودههای مردم است. البته برخی از جنبشهای سیاسی معاصر، فقط عمل به احکام اسلام را در کشورهای خود میخواهند و برخی نیز خواستار تشکیل حکومتی مستقل، بدون تأکید بر شکل اسلامی حکومت هستند. بنابراین میتوان گفت که جنبشهای اسلامی معاصر، حیات خود را مدیون انقلاب اسلامی هستند؛ زیرا انقلاب اسلامی به اسلام و مسلمانان حیاتی تازه بخشید، آنان را از عزلت و حقارت نجات داد و اسلام را به عنوان تنها راهحل برای زندگی سیاسی مسلمانان مطرح ساخت.
وحدت طلبی و مردم گرایی
تکیه و تأکید انقلاب اسلامی و رهبری آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهبهای اسلامی در نیل به پیروزی در صحنه داخلی و خارجی، زمینه گرایش جنبشهای اسلامی معاصر به سوی انقلاب اسلامی است؛ زیرا انقلاب اسلامی با الگو قرار دادن اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، هیچ تفاوتی بین مسلمانان سیاه و سفید، و غربی و شرقی قائل نیست و بر جنبههای اختلاف برانگیز در بین مسلمانان پافشاری نمیکند؛ بلکه با برگزاری هفته وحدت، برپایی روز قدس، صدور فتوای امام خمینی رحمهالله علیه سلمان رشدی و...، در راه اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همین دلیل، انواع گروههای غیرشیعی و حتی جنبشهای آزادیبخش غیراسلامی، انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار دادهاند. مردمگرایی انقلاب اسلامی نیز، عاملی در گسترش انقلاب و پذیرش آن از سوی ملتهای مسلمان بوده است.
تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جنبش های سیاسی اسلامی
انقلاب اسلامی ایران بر حرکتهای اسلامی معاصر، تأثیر فراوانی گذاشته است که از آن جمله میتوان به بازتاب سیاسی و فرهنگی آن اشاره کرد.
الف) بازتاب سیاسی
یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، تجدید حیات اسلام در جهان است. به بیان دیگر، عمر دورهای که اعتماد به نفس در میان مسلمانان از بین رفته و خواهان هضم شدن در هویت جهانی بودند، به پایان رسید و انقلاب اسلامی آن اعتماد به نفسی که روزگاری پشتوانه تمدن بزرگ اسلامی بود، احیا و بارور کرد. این تجدید حیات اسلام، آثار مختلفی را برای جنبشهای اسلامی به ارمغان آورد. یکی از این آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترین و کاملترین شیوه مبارزه است. چنین رویکردی، به معنای کنار گذاشتن اندیشههای غیرمذهبی است که همگی در نجات ملتهای اسلامی از چنگال استبداد داخلی و خارجی ناتوان ظاهر شدند.
ب) بازتاب فرهنگی
انقلاب اسلامی ایران، ارزشهای فرهنگی جدیدی را در مبارزه سیاسی جنبشهای اسلامی مطرح کرد. یکی از این ارزشها، گرایش به جهاد است. جنبشهای اسلامی پس از انقلاب اسلامی ایران، جهاد، شهادت و ایثار را به عنوان اصول اساسی پذیرفتهاند. مردمی بودن که یکی از ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران است، در جنبشهای سیاسی اسلامی راه یافته است. این جنبشها دریافتهاند که اسلام، توانایی بسیج تودههای مردم را دارد. تقلید شعارهای انقلاب اسلامی ایران از سوی جنبشگران مسلمان، شکل دیگر تأثیر انقلاب اسلامی ایران است. برای مثال شعار مردم مصر «لا شرقیه و لا غربیه»، مردم کشمیر «الله اکبر» و «خمینی رهبر»، شعار مردم فلسطین «لا اله الا اللّه»، «اللّه اکبر» و «پیروزی از آنِ اسلام است» میباشد. از دیگر مظاهر انقلاب اسلامی ایران که در پیروان جنبشهای سیاسی اسلامی معاصر دیده میشود، حجاب است. با پیروزی انقلاب اسلامی، گرایش به حجاب در نقاط مختلف جهان افزایش یافت. تظاهرات به سبک ایران نیز یکی دیگر از آثار فرهنگی انقلاب اسلامی ایران بر حرکتهای اسلامی و سیاسی معاصر به شمار میآید.
جهانشمولی
پدیدههای سیاسی و اجتماعی بزرگ هر جامعه، همچون انقلابهای مطرح در تاریخ بشر، بر تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی در خارج از مرزهای خود اثر میگذارند. انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده بیرون نبوده است؛ به ویژه آنکه با رویکرد عقیدتی خود، از توانمندی تأثیرگذاری به گستره جغرافیایی جهان اسلام برخوردار بود. ویژگی اصلی انقلاب اسلامی، تبلیغ اسلام و اصول اساسی آن است. جهانی بودن انقلاب در گسترش فرهنگ اسلامی و افزایش اقتدار اسلامی جلوهگر میشود. گسترش انقلاب اسلامی نه تنها حرکتی انقلابی، بلکه وظیفهای دینی به شمار میآمد. به همین دلیل در اصل 154 قانون اساسی آمده است: «جمهوری اسلامی ایران، سعادت انسانها در کل جامعه بشری را آرمان خود میداند و استقلال، آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان حمایت میکند».
بازتاب انقلاب نور در جهان
آسیای مرکزی
استاد جمعه علی خان (معاون وقت وزیر فرهنگ قرقیزستان) میگوید: «شناخت اولیه ما از انقلاب، بسیار ناچیز بود... ما همین اندازه میدانستیم که امام خمینی رحمهالله ، شخصیتی سازشناپذیر است که سالها در تبعید زندگی کرده و به چیزی جز پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس حکومت اسلامی رضایت نمیدهد». مقامات کشورهای تازه استقلال یافته، اعتراف کردهاند که با پیام امام خمینی رحمهالله به گورباچف، به عمق شخصیت ایشان پی برده و دانستهاند امام خمینی رحمهالله شخصیتی سیاسی در ردیف دیگر رهبران کشورها نیست. آنها پیام امام را مهمترین و رساترین صدای انقلاب ایران در میان ملتهای خود میدانند.
جنوب شرقی آسیا
احیای اسلام و تأثیر انقلاب در آسیای جنوب شرقی، به شیوههای گوناگونی به ویژه در مالزی و اندونزی تجلّی یافته است. از نشانههای آشکار این امر، حجاب بسیاری از زنان، توجه هر چه بیشتر مردم به نماز، روزه و دیگر عبادات، برنامههای مذهبیِ بیشتر در تلویزیون، استناد به اسلام در سخنرانیهای سیاستمداران و مشارکت بیشتر در سازمانهای اسلامی بینالمللی است. نظر عمومی بر این است که انقلاب ایران، تأثیر مهمی بر عناصر آشنا به مذهب در این کشورها داشته است و مسلمانان بیش از پیش هویت خود را شناختهاند.
لبنان و فلسطین
حرکتهای اسلامی در لبنان کاملاً با انقلاب اسلامی ایران در ارتباط هستند. یکی از اساتید دانشگاه لبنان میگوید: «در دنیای امروز، هر انسانی باید کسی را بیابد که از طرف او حمایت شود. در این ایام، ترکیه با گرایش به غرب، اسلام را رها کرد و کسی نبود که مسلمانان را حمایت کند. آمریکا و فرانسه و غرب نیز مسیحیان را حمایت میکنند. در این برهه میبایست کسی اسلام و مسلمین را حمایت میکرد. انقلاب اسلامی پیروز شد و مسلمانان لبنان و تمام مظلومان جهان را مورد حمایت خود قرار داد».
غرب و آمریکا
تحلیلگران و صاحبنظران معتقدند که با آغاز عصر امام خمینی (ره) ، دین و دینداری در همه جهان گسترش یافته و زنده شده است. از این رو، کلیساها جان تازهای گرفتند و حتی مذهبی بودن در اروپا با ارزش تلقی شد. خلاصه اینکه عصر امام خمینی رحمهالله ، عصر احیای دین و معنویت در جهان معاصر به شمار میآید. یکی از اندیشمندان اسلامی در اینباره گفته است: «مهمترین دستاورد حرکت امام خمینی، احیای دین و دینگرایی در جهان معاصر بود؛ به گونهای که به برکت این حرکت، نه تنها پیروان دین اسلام، بلکه پیروان دیگر ادیان، از جمله مسیحیت نیز حیاتی دوباره یافته و در نتیجه دین و دینگرایی در سایر ملل نیز افزایش یافت».
ویژگیهای انقلاب اسلامی
گرایش دینی
یکی از ویژگیهای انقلاب مردم ایران، خدا محوری آن است. در اصل 56 قانون اساسی جمهوری اسلامی میخوانیم: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است». در وصیتنامه پیر عرفان و بنیان گذار انقلاب اسلامی، در اینباره چنین آمده است: «ما میدانیم که این انقلاب بزرگ که دست جهانخواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد، با تأییدات الهی پیروز گردید. اگر نبود دست توانای خداوند، امکان نداشت یک جمعیت 36 میلیونی با آن تبلیغات ضد اسلامی و ضد روحانی خصوصا در این صد سال اخیر... یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایده واحد فریاد اللّه اکبر و فداکاریهای حیرتآور و معجزهآسا، تمام قدرتهای داخل و خارج را کنار [زند].... تردیدی نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بود که از جانب خداوند منّان بر این ملت مظلوم غارت زده عنایت شده است».
مردمی بودن انقلاب
مردمی بودن در انقلابهای دیگر هم کم و بیش دیده میشود، ولی در انقلاب اسلامی ایران بسیار برجستهتر است. در این انقلاب، بیشتر مردم به صحنه آمدند و خواستار سرنگونی رژیم شاهنشاهی و برقراری نظام اسلامی شدند. نظامی، کارگر، کارمند، کشاورز، روحانی، دانشجو و معلم، همه و همه در این انقلاب سهیم بودند. این وجه از مردمی بودن انقلاب شاخص است. در بیشتر انقلابهای دیگر، عنصر اصلی مبارزه، نیروهای متشکل حزبی و شبهنظامی بودند که از راه جنگ مسلحانه کار را تمام کردند و نقش مردم بیشتر حمایت و پشتیبانی از آنها بود، ولی در انقلاب ما، همه مردم نقش داشتند و در سراسر کشور با یک شدت و قدرت با رژیم پهلوی به مبارزه برخاستند.
رهبری و مرجعیت
از ویژگیهای مهم انقلاب اسلامی ایران که از ویژگی الهی بودن انقلاب سرچشمه میگیرد، نقش دین، عالمان دینی و رهبری و هدایت انقلاب است. همه انقلابهای دیگر به نوعی در مقابل دین و مذهب بودند، ولی این انقلاب با رهبری و هدایت عالمان دینی آغاز شد و به سرانجام رسید. در رأس این بزرگان، شخص امام خمینی رحمهالله قرار داشت که بالاترین جایگاه دینی، یعنی مرجعیت را دارا بود. رهبری ایشان، ویژگیهای برجستهای داشت که برخی از آنها را برمیشماریم: الف) امام که مرجعی دینی بود، پایگاه وسیع و عمیق مردمی داشت. ب) ایشان با پایهگذاری قیام پانزده خرداد و مدیریت و شجاعت بیمانند در آن جریان و ایام تبعید، رهبری سیاسی و انقلابی خود را به اثبات رساند. ج) رهبری ایشان قاطعانه بود. د) امام، هم طراح انقلاب بود و هم مدیر و مجری آن.
اصالت
اصالت انقلاب اسلامی ایران دو بُعد دارد: نظری و عملی. در بعد نظری و فکری، آرمانها و ایدههای این انقلاب، وارداتی نبوده، محصول جامعه و تاریخ ایران است. اسلام و عقاید اسلامی هزار و چهارصد سال قبل از سوی ایرانیان پذیرفته شده، در این مدت به عنصر اصلی و اساسی فرهنگ و ملیت ما تبدیل شد. در بُعد عملی نیز میبینیم که مردم با نیروی خود و بدون کمکهای مالی و تسلیحاتی شرق و غرب یا همسایگان و با اتکا به خداوند و شعار «پیروزی خون بر شمشیر» به پیروزی رسیدند.
خاستگاه عاشورایی انقلاب
از دیدگاه بسیاری از اندیشمندانی که در زمینه علل و عوامل پیروزی انقلاب اسلامی ایران نظریهپردازی کردهاند، عامل مذهب از قویترین و اصلیترین عواملی است که در پیدایش و پیروزی انقلاب نقش بسزایی داشته است. همچنین مروری بر ادبیات سیاسی رایج در روند وقوع انقلاب اسلامی، شعارها، سخنرانیها و بیانیههای رهبران نهضت، بیانگر این واقعیت است که از میان عناصر مذهبی، فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسین علیهالسلام ، نقش بهسزایی در این زمینه بر عهده داشته است. فرهنگ شهادت، مبارزه همیشگی با باطل، طاغوتستیزی، اصل پیروی از رضایت خداوندی و مصالح مسلمانان، و نیز فرهنگ نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر، از ویژگیهای مؤثر فرهنگ عاشورا بر انقلاب ایران است.
گونه های تأثیر فرهنگ عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی
الف) تأثیر فرهنگ عاشورا بر اهداف افراد انقلابی هدف و انگیزه مردم ایران از انقلاب اسلامی، نابودی ظلم، استبداد و استکبار، برپایی حکومت عدل الهی، اجرای احکام اسلامی به عنوان «معروف»، و جلوگیری از وابستگی به بیگانگان به عنوان «منکر» بود که همان انگیزه و هدف امام حسین علیهالسلام از قیام عاشورا به شمار میآمد. حضرت امام درباره تأثیر قیام عاشورا بر اهداف و انگیزههای انقلاب اسلامی میفرماید: «حضرت سید الشهدا علیهالسلام به همه آموخت که در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد؟» به همین دلیل یکی از مهمترین شعارهای افراد انقلابی این بود: «نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه». ب) تأثیر فرهنگ عاشورا بر رهبری انقلاب وجود رهبری حسینگونه امام خمینی رحمهالله ، یکی از مهمترین جلوههای تأثیر نهضت عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی بود. مردم ایران، صلابت، شهامت، شجاعت، قاطعیت، سازشناپذیری و روح حماسی امام حسین علیهالسلام را در شخصیت امام خمینی رحمهالله متجلی میدیدند و شرایطی که امام حسین علیهالسلام برای رهبر و حاکم جامعه اسلامی توصیف میکرد، در او مییافتند. شعار «خمینی، خمینی تو وارث حسینی» بیانگر این مطلب است. ج) فرهنگ عاشورا و شیوه مبارزه مردم ایران، تحتتأثیر نهضت عاشورا، روحیه شهادتطلبی امام حسین علیهالسلام و یارانش را در خاطرهها تکرار میکردند. جوانان انقلابی با شعارهای «الله اکبر» و «توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد» با تانکها و مسلسلهای رژیم ستمشاهی مقابله مینمودند. حضرت امام خمینی رحمهالله میفرماید: «کیفیت مبارزه را... اینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همهجا را در دست دارد، با یک عدهمعدود، باید چطور باشد، اینها چیزهایی است که حضرت سیدالشهداء علیهالسلام به ملت آموخته است». د) عزاداری امام حسین علیهالسلام و انقلاب ایام عزاداری امام حسین علیهالسلام و اماکن عزاداری مانند مساجد، تکیهها و خیمههای عزاداری، به عنوان مهمترین زمان و مکان برای فعالیت نیروهای انقلاب و آگاهی مردم از مفاسد حکومت پهلوی، و نیز سازماندهی آنان برای راهپیمایی، تظاهرات و فعالیتهای انقلابی به شمار میآمد.
فرهنگ عاشورا و پیروزی انقلاب اسلامی
با مروری بر مقاطع سرنوشتساز پیروزی انقلاب اسلامی، مشخص میشود که فقط آغاز انقلاب، ایام عزاداری امام حسین علیهالسلام و با الهام از آموزههای نهضت عاشورا بوده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم: 1. قیام پانزده خرداد، در پی سخنرانی امام خمینی رحمهالله در روز عاشورای سال 1342 پدید آمد. 2. هفده شهریور نیز یکی از مقاطع مهم انقلاب بود که تحتتأثیر عاشورا و فرهنگ آن شکل گرفت. امام خمینی رحمهالله در اینباره فرموده است: «هفده شهریور مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا، و شهدای ما مکرر شهدای کربلا، و مخالفان ملت ما مکرر یزید و وابستگان او هستند». 3. اعلامیه تاریخی امام خمینی رحمهالله در روز 21 بهمن 1357 مبنی بر شکستن کودتا و حکومت نظامی رژیم که تصمیم داشتند رهبران اصلی انقلاب را دستگیر کرده و به گمان خود برای همیشه به انقلاب پایان دهند، نوعی حماسه عاشورایی به شمار میآید.
فرهنگ عاشورا و تداوم انقلاب
اگر انقلاب اسلامی بخواهد بر مبنای فرهنگی که شکل گرفته تداوم یابد، ناگزیر باید همواره به آن فرهنگ توجه کند. روحیه شهادتطلبی، آزادگی و شرف، عزّت نفس، مبارزه با ظلم و... در عرصههای مختلف سیاست خارجی و روابط با دیگر کشورها و همچنین عرصه سیاست داخلی، از سیاستگذاری در ابعادِ مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... گرفته تا بخشهای اجرایی، همه باید به آموزههای نهضت امام حسین علیهالسلام و فرهنگ عاشورا پایبند باشد. امام خمینی رحمهالله در قسمتی از سخنان خویش میفرماید: «فداکاری حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است... باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این نهضتها را حفظ کنید».
شعارهای راهبردی
ایدئولوژی و ماهیت هر انقلاب در شکل ساده و مردمی، در شعارهای آن تجلّی پیدا میکند و شعار، از دیرباز ابزاری برای شناساندن اهداف و مظهر خواستههای مردم بوده است. شعارهای مردم ایران که خواستههای آنها را مطرح میکرد، در واژههای زیر قرار میگیرد. 1. استقلال بیتردید بنیادیترین شعار مردم در دوران مبارزات ستمشاهی، استقلالطلبی بود. ایرانِ زمان شاه، در حکم «ژاندارم منطقه» برای آمریکا و غرب عمل میکرد. قانون کاپیتولاسیون که از سوی دولت ارائه شد و به تصویب مجلس شورای ملی وقت رسید، مصونیت مستشاران آمریکایی را تضمین میکرد تا آنان بدون هیچگونه ترس و نگرانی، در داخل ایران به غارت اموال و ثروت عمومی مردم بپردازند. ارتش رژیم شاه هم کاملاً در اختیار ژنرالهای آمریکایی بود و از خود هیچ ارادهای نداشت. استقلال، بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی برای مردم ایران بود. از این رو، قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصلهای مختلف خود، به صورت برجسته بر استقلال کشور تأکید دارد. امروز بدون مبالغه میتوان گفت که ایران، مستقلترین کشور دنیا به شمار میآید. 2.آزادی آزادی، در زمره مطالبات مردم و همواره در صدر اهداف نهضتها و جنبشهای استقلالطلبی و آزادیخواهی ایران در دو قرن اخیر بوده است. رژیم مستبد و دیکتاتور پهلوی با ایجاد جوّ اختناق و خفقان، حداقل آزادیها را نیز از ملت ایران دریغ میورزید و به جای آن، زندانها پُر از مجاهدان راه حق بود. مجلسها و دولتهای دست نشانده، یکی پس از دیگری میآمدند و میرفتند و در این میان آنچه بیاهمیت مینمود، نقش مردم و قانون بود. حکومت پلیسی که به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332 با هدایت آمریکا و انگلستان برای حمایت همهجانبه از رژیم شاه در ایران شکل گرفت، تمام همت خود را صرف سرکوب آزادی و مبارزه با مجاهدان راه حق میکرد. در چنین فضایی، ملت ایران فریاد «آزادی» را در کنار «استقلال» و «جمهوری اسلامی» فریاد زدند. 3.جمهوری اسلامی شهید آیتاللّه مطهری بر این عقیده بود که «جمهوری»، شکل حکومت بوده، «اسلامی» محتوای اداره کشور را نشان میدهد. جمهوری اسلامی، با رأی بیش از 98 درصد مردم ایران جایگزین رژیم سلطنتی شد. حضرت امام خمینی رحمهالله هم این روز را عید اعلام کرده، در پیامی به این مناسبت فرمودند: «مبارک باد بر شما چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برابرند... و تفاوت بین زن و مرد و بین اقلیتهای مذهبی و دیگران در امر اجرای عدالت نیست». 4.نه شرقی، نه غربی شعار مهم نه شرقی نه غربی، گویای نفی سلطه بیگانگان بر امور داخلی کشور است. با پیروزی انقلاب اسلامی، راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی در ذیل سیاست نه شرقی، نه غربی بر چند اصل استوار است: نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری، حفظ استقلال همهجانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان، عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر، روابط صلحآمیز متقابل با دولتهای غیرمحارب، ممنوعیت انعقاد هر قراردادی که موجب سلطه بیگانه شود، و حمایت از مبارزه حقطلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه جهان. در سایه اتخاذ چنین سیاستی بود که ابعاد مبارزه با استکبار در ایران گسترش یافت و فرهنگ بیگانهستیزی و ضداستکباری نهادینه شد.
ضرورت شناخت انقلاب اسلامى
در قرن ما پيروزى انقلاب اسلامى در ايران حادثه مهم و حيرت انگيزى بـراى جـهان بود كـه مـى توانست در رابـطه با مسأل سياسى جهان و منطقه ايفاگر نقش تعيين كننده و تحولات غير قابل پيش بينى باشد. ايـن حادثه بزرگ قرن از يكسو معادلات سياسى استكبار را در ادامه سـياست سلطه وتقسيم استعمارى جهان بهم زد و از سوى ديگر يكى از اسـتـوارترين رژيـمهاى وابـسته را كـه از حـمايت قـدرتهاى بـزرگ برخوردار بود ريشه كن نمود و در كشورى چون ايران با اهميتى كه از نـظـر اسـتراتژيكى و اقـتصادى بـراى قـدرتهاى بـزرگ جـهان دارد تحولى سياسى - مردمى و عظيم بوجود آورد. مـهمتر از ايـن دو رونـد انـقلاب اسلامى با آگاهي هاى عميقى كه در مـيان مـلتهاىمسلمان جـهان بـويژه در كشورهاى اسلامى بوجود آورد زمـينه تـحولات سـياسى ريشه دار و بـينشها و گـرايشها و حـركتها و سازماندهي هاى سياسى چشمگيرى را فراهم آورد. ايـن جـريان سـياسى يكبار ديگر اسلام را به عنوان يك قدرت تعيين كننده در جهان مطرح نمود و چشم انداز وحدت بزرگ جهان اسلام و حركت عـظيم بـازيابى خويشتن خـود و گريز از سلطه و ايستادگى در برابر اسـتعمار كـهنه و نـو و ايجاد قطب سياسى جديد در جهان و فروريزى رژيـمهاى وابـسته و تـحميلى را در سـرزمينهاى پـرنعمت اسلامى در بـرابر ديدگان مشتاق ولى غم و ياس گرفته يك ميليارد مسلمان گشود و مـوجـى از وحـشـت و اضـطـراب در دلـهاى پـر از امـيد و آرزوى استعمار گران آفريد. بـه اعـتراف تحليل گران سياسى شگفتيهاى كه انقلاب اسلامى در جهان آفـريد بـيشتراز آنـهأى است كه دنيا در طول شصت سال اخير بخود ديـده اســت, شــگـفتيهأى كـه تحليلها, تـئوريها و پـيش بينيهاى صاحب نظران سياسى را بى اعتبار نموده است. انـقلاب اسـلامى بـلوك بنديها و نـظام دوقـطبى تـثبيت شده در نظام بـين المللى كنونى جهان را درهم ريخت و با وجود تضاد عميقى كه بر روابط دو ابرقدرت حاكم بود وآن دو را آشتى ناپذير مى نمود وادار بـه سازش و اتخاذ موضع واحد در برابر اين پديده سياسى جديد نمود و تحولات عمده اى را در مسأل مختلف جهان بدنبالآورد. غـرب طـى چـند تـجربه تـلخ در مـصاف با يكپارچگى اسلام در جريان جنگهاىصليبى و درگيرى با امپراطوريهاى اسلامى و مانند آن خاطرات تـرسناك وتكان دهنده اى را در حافظه تاريخ خود بيان دارد ولى اين بـار خـطر عـظيمتر وگسترده تر و دهشتناكتر از آن بود كه درگذشته ديده بود. پـديده كاملا نوظهور مقاومت در لبنان با الهام از انقلاب اسلامى و جـهان اسـلامى درمصر و ديگر كشورهاى اسلامى براى غرب بيش از آنچه كه تصور مى كرد وحشتناك و طليعه جهنمى سوزان براى استكبار بود. انـقلاب اسـلامى در مـقايسه بـا انـقلابهاى ديگر جهان از يك سلسله ويژگيها وامتيازهاى اصولى برخوردار است كه از نظر فرهنگ و دانش و تـئورى انــقـلاب آن رادر رده بـالاى پـديده هاى سـياسى بـزرگ و انقلابهاى مهم جهان قرار داده است مزايأى چون ماهيت ايدئولوژيكى , قـدرت رهـبرى , و عـمق تـحولات نـاشى ازانـقلاب موجب گرديده كه بـسيارى از صـاحب نظران علوم سياسى در تئوريهاىانقلاب در كشورهاى اسلامى تجديد نظر كنند و الگوى جديدى را مورد بررسى قرار دهند. و از سـوى ديـگر متفكران و بنيان گذاران حركتها و نهضتهاى اسلامى همواره الگوهاىانقلاب را در لابلاى تاريخ اسلام جستجو مى كردند و هر كـدام سعى بر آن داشتند كه از حوادث برجسته تاريخ اسلام در تبيين راه و حركت و خط مشى و شيوه خود الهام بگيرند و روند و حركت خود را دنباله جريانهاى تاريخى گذشته اسلام قلمداد كنند. فـروغ انـقلاب اسـلامى كـه پس از صدر اسلام مهمترين و ريشه دارترين وشـكوهمندترين حـادثه تـاريخ اسلام است همه درخشندگيهاى فرازهاى بـرجسته تاريخ اسـلام را دربـرگرفت و جـايگزين همه الگوهاى گذشته تاريخ اسلام گرديد. بـى شك با مطالعه حتى سطحى و گذرا در زمينه ماهيت انقلاب اسلامى و بازتابهاىجهانى آن و دستاوردهأى كه براى ملل مسلمان بويژه ملت مـسلمان ايـران به ارمغانآورده است ما را به اين نتيجه مى رساند كـه انـقلاب اسلامى نه تنها حادثه بزرگ قرن در جهان و تاريخ ايران اسـت بـــلــكـه خـود از مــهـمترين فـرازهـاى تـاريـخ اسـلام و پـديده اىشگفت انگيز و معجزه ايست الهى كه تجلى قدرت لايزال خداوند - عـلى رغم قدرتهاى مـادى و شـرأط بـر حـسب ظاهر غير قابل تغيير سياسى و اجتماعى محسوب مى گردد. تـاريخ تـحـليلى انقلاب هاى گوناگون, يكى از گنجـينـه هاى عظيم و ميراث هاى گرانبـهاى بـشرى است كه بـا بـررسى آن ها مى توان نقش و اهميت هر يك را در مسير پـر فراز و نشيب جوامع انسانى دريافت و با عبرت آموزى از آنها, مسير حركت خويش را روشن تر نمود; چرا كه گذشتـه چـراغ راه آينده است و بـه فرموده حضرت امام خمينى(رحمت الله علیه):((تاريخ معلم انسان هاست)). اكـنون بـه سی امین سالگرد انقلابى نزديك مى شويم كه پيروزى آن موجب تبديل ساختار سياسى جهان از نظام دو قطبـى بـه نظام سه قطبى ((اسلام(بـنيادگرايى اسلامى), كاپيتاليسم, كمونيسم)) گرديد. انـقلاب اسـلامى ايران, بـى هيچ ترديدى معجزه اى الهى بـود كه بـه دست معجزه گر مردى از سلاله پـاك پـيامبـر(صلی الله علیه و آله و سلم), بـه انجام رسيد و نگاه اميد مظلومان و مستـضعفان جـهان را بـه خـود خـيره ساخـت. تـاثير عـملى و سريع انقلاب اسلامى در منطقه و بـرآشفتن شعله خشم مردم مسلمان و غير مسـلمان در بـسـيارى از كشورهاى تـحـت سـلطه استعمار, خود گواه روشنى بر اين مدعاست; زيرا در كمتر مقطعى از تاريخ بـشريت, شاهد پـيروزى و تـاثير گذارى قاطع يك جنبـش صرفا مردمى بوده ايم. ايـن جـنبش الهى, همه متفكران و سياستمداران را به حيرت و تعجب واداشت زيرا هيچ يك از تـحليلگران و سازمان هاى جـاسوسى دنيا كه به دقيقترين وسأل كسب اطلاعات سرى مجهز بـودند, نتوانستند وقوع چنين انقلاب شگرفى را در منطقه حساس خاورميانه و در دوره اقتدار شاهنشاهى حاكم بر ايران پيش بينى نمايند. بـررسى مـاهيت و علت و ابعاد مختلف اين حركت عظيم الهى نه تنها از آن رو ضرورى مى نمايد كه شناخت اين نهضت به استمرار و حفظ آن كمك مى نمايد زيرا ادامه يا ثـبـات آن بـدون شناخت دقيق ماهيت و ابـعاد آن, تقريبـا ناممكن است ـ بـلكه لزومش از آن جهت نيز رخ مى نمايد كه بـدون فهم اعجاز و الهى بـودن آن و همچنين استـثنإ بـودن اين حركت رعد آساى اسلامى, نمى تـوان از عمق جان, بـدان دل بست و خداوند را بر آن شكر گزار بـود كه ((لئن شكرتم لازيدنكم)) شكر نعمت, نعمتت افزون كند. برای شناخت انقلاب اسلامی ابتدا به دلايل لزوم پرداختن به بررسى نهضت انقلاب اسلامى مى پردازيم و سپـس ويژگى هاى آن را مورد بـررسى قرار مى دهيم, وسپس نظريات مختلف در بـاب عوامل پيروزى انقلاب اسلامى را در بـوته نقد قرار مى دهيم و پس از بـيان مختـصر دسـت آوردهاى مهم انقلاب اسـلامى, در پـايان نتـيجـه عملى پرداختن به مباحث قبلى را ذكر خواهيم نمود. الف ـ ضرورت شناخت تحليلى انقلاب اسلامى: بــه طـور كلى مى توان از پنج محور در جهت اثبـات ضرورت پرداختن به بررسى انقلاب اسلامى ايران بهره جست كه عبارتنداز: 1ـ دريافت ارزش انقلاب. 2ـ جلوگيرى از انحراف انقلاب. 3ـ تثبيت انقلاب. 4ـ تداوم انقلاب. 5ـ صدور انقلاب. اينك بـه تـوضـيح اجـمالـى هر يك از اين محـورها مىپـردازيم.
دريافت ارزش انقلاب
آگاهى دقيق از سير پـيدايش اين نهضت و وضعيت فرهنگى, اقتصادى و سـياسى كـشور در زمان رژيم سابق, سبب مى گردد تا گرانبـهايى اين گوهر استثنايى را در دنياى زور و استكبار امروز, بهتر و بـيشتر دريابـيم و بـا احساس مسووليت عميق تـرى, قدردان موهبـت استـقلال جمهورى اسلامى باشيم.
جلوگيرى از انحراف انقلاب
رمـز انـحراف هر نهضتى, در انحراف از ريشه هاى استـوارى آن نهضت نهفته است, به عنوان مثال, نهضتى كه بر پايه اقتصاد و تكيه بـر پـول پـولداران استوار شده است, بـا تقليل امكانات مادى رو بـه انحطاط خواهد گذاشت. و بـالعكس, نهضتى كه ايمان و ايدئولوژى در آن حرف اول را مى زند, گر چه از تـاثير عوامل اقتـصادى بـر كنار نخواهد ماند, اما تهاجم فرهنگى بـرنده تـرين سلاح در قطع ريشه هاى آن خواهد بود.
تثبيت انقلاب
اكـنون كـه در مقطع خـاصى از تـاريخ تـحـولات جـهان و هم چـنين, موقعـيت حـسـاس و سـرنوشـت سـازى از دوران انقـلاب اسـلامى قـرار گرفته ايم, مسئوليت ما ايجاب مى كند تا واقعيت ها, ريشه ها و علل و آثـار پـديده هاى مخـتـلف انقلاب را در ابـعاد سياسى, اقتـصادى و فرهنگى مورد شناسايى قرار دهيم تا بتوانيم بـا يك بـرنامه ريزى حساب شده اركان انقلاب را تثبيت نماييم.
تداوم انقلاب
اسـتمرار هـر جنبـشى, متوقف است بـر زنده نگاه داشتن انگيزه هاى اوليه و اصلى آن جـنبـش. انگيزه هاى اصلى مردم مسـلمان ايران در رويارويى با رژيم طاغوت, نيز عبـارت بـودند از: استقلال فرهنگى, آزادى سياسى و جـمهورى اسلامى. بـا تـحليل دقيق اين انگيزه ها در مرحله نظر و سپس برنامه ريزى عملى براى پياده كردن آن ها در سطح اجتماع, مى توانيم تـداوم انقلابـمان را تـا ابـد تـامين نمأيم.
صدور انقلاب
هـر ايـده يا فرهنگى از دو راه مى تواند گسترش يابد و از مرزهاى داخلى ملت خويش فراتر رود: 1ـ تـحميل استـكبـارى اين فرهنگ بـا اسـتـفاده از تـبـليغات دروغين(تـهاجـم فرهنگى)2ـ نفوذ واقعى و استـدلالى اين فرهنگ در فكر و روان ملت هاى ديگر(تـبـليغ راستـين بـا تـحليل و شناخت ماهيت انقلاب اسلامى, مى توانيم رموز نفوذ اين نهضت در ميان مردم ايران و نتـيجتـا ملت هاى ديگر را بـه راحتـى تشخيص داده و با برنامه ريزى هاى درازمدت تبـليغى, در جهت گسترش مرزهاى ايدئولوژيكى خود, گام هاى موثرى برداريم.
ماهيت انقلاب
بـه تـعبير فـلاسفه هـر پـديده اى مـركب از دو چيز است ((ماهيت)) (چيستى) و ((وجود))(هستى) انقلاب نيز از اين قانون مستثنى نبوده داراى ماهيت و وجود است اينك مى خواهيم ببينيم انقلاب ايران از چه ماهيتى برخوردار است؟ اقتصادى ؟ سياسى؟ ايدئولوژيكى ؟ يا هر سه ؟ يا اسلامى ؟ قـبل از ورود در بـررسى مـاهيت انـقلاب مـلت ايـران بررسى نظرات ديـگران در رابـطه بـاانقلابها امـرى ضـرورى اسـت و تـا جأى كه نـگارنده اطـلاع دارد سـه نـظريه وجود داردكه طرفدار هر نظريه اى مـى خواهند هـمه انـقلابهاى دنيا و از جمله انقلاب ملت ايران را با نـظريه خـود تـطبيق دهـند ايـنك بـطور اخـتصار به آن سه (نظريه مى پردازيم:
نظريه اقتصادى
گـروهى بـرآنند كـه هـر چـند انقلابها در دنيا با اشكال مختلف و گـوناگون واقـع مى شوند ولى با دقت در آنها مى بينى كه همه به يك ريـشه برمى گردند و آن همان ريشه مادىو اقتصادى بوده و به تعبير ديـگر ريـشه طـبقاتى دارنـد كـه طـبقه فقير عليه طبقه مرفه قيام مـى كنند گـرچه بـصورت ظاهر چهره سياسى يا ايدئولوژيكى و عقيدتى دارنـد لـذااين گروه (ماديين) همه انقلابهاى دنيا (اعم از انقلاب كبير فرانسه و اكتبر روسيه وانقلاب چين و ...) را انقلابى طبقاتى و اقـتصادى مـى دانند و مى گويند انقلابها هماننديك بيمارى است كه در مـوارد مـختلف از خـود آثار گوناگون نشان مى دهند اما يك طبيب حـاذق و پـزشك مـتخصص مـى فهمد كـه هـمه ايـن علأم و آثار مختلف نـشات گرفته از يك اصل است لذا در انقلابها نيز اين نارضأيها به يك نارضايتى و همه اين خشم ها به يك خشم و همه اين آرمانها به يك آرمـان برمى گردد و آن همان جنبه مادى و اقتصادى است و خلاصه همه انقلابها انقلاب محرومين عليه مرفهين است و ريشه همه آنها محروميت اقتصادى است.
نظريه سياسى
گـروهى ديـگر مـى گويند اين طور نيست كه همه انقلابها به محروميت مادى واقتصادى برگشته و همگى نشا ت گرفته از فقر و گرسنگى باشد چرا كه طغيان ازجهت گرسنگى اختصاص به انسان ندارد بلكه حيوانات نيز در هنگام گرسنگى شديد ممكن است طغيان نمايند البته ممكن است در جـأى كـه نـظام طـبقاتى حاكم است انقلاب در آنجا ريشه طبقاتى داشـته بـاشد امـا ايـن موضوع كليت ندارد زيراممكن است جامعه اى دوقـطبى نـبوده و مـردم بـه دو دسته گرسنه و سير تقسيم نگردند و همگان در رفاه مادى باشند ولى از نظر سياسى در اختناق بسر برده وتـحت فـشار باشند و چون اصل آزادى و آزاد زيستن يك اصل انسانى است ممكن است مردم براى بدست آوردن آزادى قيام نمايند هر چند كه از نـظر اقـتصادى دررفـاه اند و انقلاب كبير فرانسه بيشتر با اين انگيزه واقع شده است نه به انگيزه اقتصادى. پس اين كه شرط اساسى انقلاب را دوقطبى بودن جامعه از نظر اقتصادى مى دانندنظريهصحيحى به نظر نمى رسد.
نظريه ايدئولوژيكى
مـمكن اسـت انـقلابى در جـهان رخ دهد كه نه ماهيت اقتصادى داشته بـاشد و نـه ماهيت سياسى و آزادى خواهى بلكه ماهيتى آرمان خواهى اعـتقادى وايـدئولوژيكى داشـته بـاشد بدين معنى مردمى كه به يك مـكتب ايـمان و اعـتقاد داشته و به ارزشهاى معنوى آن مكتب شديدا وابسته هستند وقتى آن مكتب را در معرض خطر و آماج حمله هاى بنيان بـرافكن مشاهده نمايند, خشمگين و ناراضى ازآسيبهأى كه بر پيكر مكتب شان وارد شده, براى برقرارى مكتبشان و جلوگيرى ازتباهى آن دسـت بـه قيام مى زنند واين نوع انقلابها و قيامها ربطى به سير و گـرسنگى شكم و يا ارتباطى به داشتن يا نداشتن آزادى سياسى ندارد چـرا كـه مـمكن اسـت هـم شكمشان سـير بـاشد و هم از آزادى سياسى برخوردار باشند. بـنابراين منحصر كردن انقلابها در اقتصادى صرف , يا سياسى منحصر يـا عـقيدتى خالص روشـى بـه صـواب نـبوده بـلكه ايـن هر سه عامل مـى توانند سـبب بـروز انـقلاب گردند ممكن است انقلابى ريشه عقيدتى داشته باشد همانند نهضتهاى انبيا عليهم السلام و همه نهضتهأى كه در عـالم بـخاطر دفـاع از حريم دين و عقيده انجام مى گيرد و ممكن است ريشه سياسى داشته باشد همانند انقلاب كبير فرانسه وممكن است ريـشه اقـتصادى داشـته بـاشد هـمانند انقلابهاى كمونيستى كه بجز (كار,نان و مسكن) چيز ديگرى را نمى فهمند و همه همشان تامين اين سـه جهت است البته ممكن است انقلابى فرهنگى باشد و يا اشكال ديگر ...
ماهيت انقلاب كبير ايران چيست ؟
همان گونه كه نظرات سه گانه در رابطه با انقلابهاى دنيا وجود داشت صاحبان آن نظرات هر كدام كوشش مى كنند كه انقلاب ملت ايران را نيز بـا نـظريه خـود تـطبيق دهند و هر كدام هم براى اثبات مدعاى خود شـواهدى از انـقلاب آورده و مـدعيند كـه انقلاب بـا نظر آنان قابل تـطبيق اسـت يـكى مـدعى اقـتصادى و مادى بودن ان�
دين اسلام در عهد پيامبر? در سراسر جزيرةالعرب اشاعه يافت. با فراگير شدن آيين اسلام در اين منطقه و پذيرش آن از سوي عربها، مسلمانان درصدد نشر اصول اعتقادي خود در ميان جهانيان و گسترش قلمرو اسلام برآمدند. البته اين عمل از زمان خود رسولالله? با اعزام گروههاي تبليغاتي به سراسر دنيا آغاز شده بود.
ايران و شام، كه از نزديكترين كشورها به جزيرةالعرب بودند، بيش از ساير نقاط در كانون توجه مسلمانان قرار گرفتند. مسلمانان توانستند در كمتر از بيست سال، بخش وسيعي از ايران زمين را زير سيطره اسلام در بياورند. آنچه در اين ميان اهميت دارد، خوشآمدگويي و استقبال ايرانيان از دين اسلام است. وقتي اسلام وارد ايران شد، بسياري از ايرانيان مسلمان شدند و تا آنجا به اين شريعت مقدس وفادار ماندند كه امروزه اسلام مذهب رسمي كشور ايران است.
در اينجا پرسشهايي به ذهن خطور ميكند؛ مانند اينكه مسلمانان چگونه وارد ايران شدند و آن را تصرف كردند؟ با توجه به اينكه دين زردتشتي هم مانند اسلام دين يكتاپرستي است، چرا ايرانيان به آيين باستاني خويش پشت كردند؟
در اين نوشتار، كوشيدهايم با استفاده از منابع تاريخي و مطالعات و پژوهشهاي جديد، به اين پرسشها پاسخ دهيم تا مخاطبان عزيز با بخش بسيار مهمي از تاريخ اين مرز و بوم آشنا گردند.
آغاز اسلام ايرانيان
ايرانيان مقيم يمن و بحرين ـكه در عصر ساسانيان جزئي از حوزة امپراتوري ايران بودندـ نخستين گروه از ايرانيان هستند كه در زمان حيات پيغمبر اكرم?، در اثر تبليغات اسلامي و آشنايي با مباني ارزشمند آيين اسلام، به اين دين گرويدند. رسول خدا? با ارسال نامه به اهالي هجر(بحرين)، اسلام را بر ايشان عرضه كرد و از آنان خواست در صورت خودداري از پذيرش اسلام، جزيه بدهند. پيامبر براي اهالي بحرين احكام و شرايطي نيز مقرر كرد؛ مانند اينكه فرزندان خود را به آيين زردتشت درنياورند؛ اموال آنها براي خودشان باقي خواهد ماند، به جز اموال آتشكدهها كه براي خدا و رسول خداست؛ براي مسلمانان خوردن ذبيحة زردتشتيان روا نيست و نكاح با زن زردتشتي جايز نميباشد.
حكومت يمن به هنگام دعوت رسولالله? در دست باذانبنساسان ايراني بود. باذان از جانب خسروپرويز بر يمن حكمراني داشت. وقتي حضرت رسول اكرم? در سال ششم هجري خسروپرويز را به دين مقدس اسلام دعوت كرد، وي از اين موضوع سخت ناراحت شد و نامه را پاره كرد و به باذان (عامل خود در يمن) نوشت كه نويسندة نامه را نزد وي اعزام كند. باذان نيز دو نفر به مدينه فرستاد تا پيام خسروپرويز را به پيامبر? برسانند. ليكن وقتي نمايندگان در شهر مدينه بودند، رسولالله? ـ از جانب غيبـ خبر قتل خسروپرويز و به قدرت رسيدن شيرويه پسرش را به نمايندگان ايران داد و به آنها گفت: مملكت شما بهزودي به تصرف مسلمين در خواهد آمد. شما به يمن باز گرديد و به باذان بگوييد اسلام اختيار كند. وقتي صحت قضيه بر باذان مشخص شد، وي مسلمان شد و سپس گروهي از ايرانيان كه آنها را «ابناء احرار» (آزادشدگان) ميگفتند، طريق مسلماني پيش گرفتند. اينان، نخستين ايرانياني هستند كه وارد شريعت مقدس اسلام شدند.
رويارويي مسلمانان و ايرانيان
نخستين برخورد اساسي ميان ايرانيان و مسلمانان، در سال 12 هجري (633 م.) روي داد؛ بدين صورت كه مُثَنّيبنحارثه شَيباني و سُوَيدبنقُطبه كه هر دو از قبيلة بَكر بودند، به مرزهاي ايران هجوم آوردند و با كسب غنايمي بازگشتند. مثنيبنحارثه پس از اين واقعه نزد ابوبكر آمد و از ضعف ايران و مساعد بودن اوضاع براي ورود مسلمانان به اين كشور گزارش داد. ابوبكر نيز خالدبنوليد را به همراه لشكري روانة ايران ساخت. البته پيشدرآمد فتوحات مسلمانان، در ايران، واقعهاي بود كه پيش از اين در ذوقار روي داد و اعراب مرزنشين توانسته بودند لشكر اعزامي ساسانيان را مغلوب سازند. نخستين حملات محكم مسلمانان به مرزهاي شاهنشاهي ساساني با فتح اُبُلَّّه (در حوالي بصره) به فرماندهي خالدبنوليد آغاز شد. خالد با حمله به اين منطقه و در جنگي با هرمزان (مرزبان اين ناحيه)، نخستين پيروزي را براي مسلمانان به ارمغان آورد. پس از تصرف ابلّه، اعراب مسلمان تعداد زيادي از مردم را اسير كردند، ليكن دهقانان ديار ترجيح دادند با مسلمانان صلح كنند و اين نخستين معاهدة صلح با دهقانان ايراني است.
خالد پس از تصرف روستاهاي اين ناحيه، عازم حيره (در جنوب كوفه) شد و آنجا را تصرف كرد. با فتح حيره، كليد تصرف بينالنهرين به دست مسلمانان افتاد. شهر حيره نخستين مكان از امپراتوري ساساني بود كه از آنجا خراج يا به عبارت بهتر جزيه (190 هزار درهم) به دربار خلافت فرستاده شد. فتح حيره، پيروزي بزرگي براي مسلمانان به شمار ميرفت؛ از اينروي، آنان با اشتياق فراوان متوجه اراضي سواد شدند.
دولتمردان ساساني كه تا آن زمان پيشروي مسلمانان تا حيره را حملهاي غارتگرانه از سوي بدويان براي كسب غنيمت ميپنداشتند، براي باز پسگيري حيره، نيروي فراواني به سركردگي بهمن جادويه گسيل داشتند كه نتيجهاش شكست سپاه مسلمانان در نبرد جِسر (13ه .ق) و كشته شدن سردار سپاه اسلام ابوعُبَيدة ثَقَفي بود. در اين نبرد، مسلمانان به رغم دليري و شجاعتي كه به خرج دادند، به دليل حضور فيلهاي قوي هيكل در سپاه ايران، پراكنده شدند و شكست خوردند.
با پيروزي ايرانيان در نبرد جِسر، حيره از دست مسلمانان بيرون آمد؛ اما هنوز مدتي نگذشته بود كه مسلمانان در نبرد بُوَيب بر سپاه ايران چيره گشتند و دگر باره حيره را تصرف كردند. با فتح مجدد حيره، امپراتوري متزلزل ساساني كه تا اين زمان حضور مسلمانان را خطري جدّي تلقي نميكرد، به شدت هراسناك شد و سپاهي عظيم به فرماندهي رستم فرّخزاد در برابر مسلمانان آرايش داد. ليكن اين سپاه بزرگ و قدرتمند، در قادسيه (غرب كوفه) مقابل قشون اسلام شكست سختي متحمل شد و غنيمت هنگفتي به دست مسلمانان افتاد كه در ميان آن، درفش كاويان نيز بود.
با پيروزي مسلمانان در نبرد قادسيه (سال 14ه . ق)، علاوه بر سقوط پايتخت ـ بهظاهر تسخيرناپذير ـ شاهنشاهي ساساني، شهرها و مناطق مرزي ايران يكي پس از ديگري در مدت كوتاهي به تسخير لشكريان اسلام درآمد. مسلمانان، به دنبال سپاه ايران خود را به مدائن رساندند و مدتي طولاني اين منطقه را در محاصرة خويش گرفتند. تلاشهاي يزدگرد سوم، آخرين پادشاه ساساني، سودي نداشت. مردم نيز، كه از اوضاع سخت و نابسامان محاصره بهتنگ آمده بودند، به مصالحه با لشكر اسلام تن دادند. در نتيجه، تيسفون پايتخت زمستاني ساسانيان سقوط كرد و با اين واقعه، صداي انقراض امپراتوري ساساني در سراسر ايران طنينانداز شد.
پس از پيروزي درخشان نيروهاي اسلام در قادسيه، دولت ساساني در جبهههاي جلولا (روستايي نزديك بغداد فعلي) و نهاوند مقاومتي از خود نشان داد، اما اين مقاومت از سوي بخش اشرافي و فرادست نظام ساساني بود كه در واقع براي منافع خويش ميجنگيدند نه بقاي ملك. با پيروزي مسلمانان در جلولا، تمامي مناطق اطراف دجله تحت سيطرة سپاه اسلام درآمد و مسلمانان به مناطق داخلي ايران گام نهادند.
اولين منطقهاي كه اعراب در داخل خاك ايران فتح كردند، «سوقالاهواز» بود. هرمزان، مرزبان خوزستان، پس از آنكه به تحريك يزدگرد، عهدنامة صلح مسلمانان و پيروز (دهقان اهواز) را نقض كرد، با آنان به جنگ پرداخت؛ ليكن شكست خورد و ايرانيان مجبور شدند تحت شرايط معاهدة قبلي، دوباره با ابوموسي اشعري فرماندة مسلمانان صلح كنند. يزدگرد گمان ميكرد مسلمانان به دشتهاي منطقة خوزستان قناعت خواهند كرد، ولي با پيشروي اعراب، با نامه و پيام از سردارانش درخواست كرد تا او را براي نبرد نهايي ياري كنند. سرداران بزرگ ايران، به دعوت پادشاه پاسخ مثبت دادند و از هر گوشة ايران، سپاهي گرد آمد و در نزديكي همدان (نهاوند) اردو زد.
نهاوند، محل آخرين نبرد اساسي ميان دو سپاه ايران و اسلام و آخرين مقاومت منظم ايرانيان در برابر مسلمانان بود (در سال 19 و به روايتي اواخر سال 20ه .ق). ايرانيان، با وجود آنكه نيروي فراواني براي مقابله گرد آورده بودند، شكست هولناكي از سپاه اسلام متحمل شدند. مسلمانان، پيروزي خود بر ايرانيان را در اين نبرد «فتحالفتوح» خواندند؛ زيرا پس از اين پيروزي، شاكلة امپراتوري ساساني و قدرت مركزي ايران به طور كامل تباه گشت؛ بقاياي توان سياسي و نظامي ايرانيان در هم شكسته شد و ديگر سپاه و نيروي منسجمي براي مقاومت يكپارچه در برابر مسلمانان باقي نماند.
به گفتة مورخان، مقاومت برجسته و قابل ملاحظة ديگري در مسير فتوحات مسلمين پديد نيامد؛ مردم شهرها يا در مقابل فاتحان مقاومت نميكردند و يا با اندكي مقاومت، تسليم شده و ميان اسلام آوردن و پرداخت جزيه مختار بودند. در نتيجه، ديگر نبرد منظمي ميان ارتش ساساني و سپاه مسلمانان رخ نداد.
با فتح نهاوند و همدان توسط مسلمانان (21 ه .ق)، شرايط مناسب براي تسخير تمام ايران فراهم شد و نقاط مختلف يكي پس از ديگري به تصرف سپاه اسلام درآمد؛ به گونهاي كه تا سال 31 هجري، مسلمانان تا سواحل آمودريا (شرقيترين مرز ايران) پيش رفتند. پيشروي لشكريان اسلام در مناطق مركزي، سرعت چشمگيري داشت و در كمتر از يك دهه، تمام سرزمين ايران ـ به جز طبرستان، ديلمان و برخي نواحي مرزي ـ تحت سيطره سياسي مسلمانان درآمد. در برخي شهرها مانند فارس و آذربايجان، كه از ديرباز مراكز ديني ساسانيان بودند، مقاومتي در برابر مسلمانان شكل گرفت؛ اما گشايش بسياري از شهرها به واسطة عقد قرارداد صلح بوده است.
پس از اين مرحله، نوبت عقب راندن بقاياي نظام ساساني، و آخرين شاه آن از نهاوند تا مرو و سلطه بر قدرت تقريباً دستنخوردة ساساني توسط مسلمانان شد. مسلمانان در فتح نواحي شرق ايران نيز با مقاومت جدي نيروهاي محلي، به ويژه دهقانان مواجه نگشتند، بلكه از همكاري و كمكهاي آنها نيز بهرهمند شدند. يزدگرد سوم كه پس از سقوط تيسفون به همراه نزديكانش آواره و گريزان گشته بود، تا واپسين روزهاي عمرش درصدد بازپسگيري تاج و تخت بود. وي در مدت ده سال سرگرداني، هر از چند گاهي سپاهي در مقابل مسلمانان مجهّز ميساخت، ولي هيچ يك از اين تلاشها به نتيجه نرسيد.
با عقبنشيني يزدگرد سوم به مناطق شرقي، مسلمانان با تعقيب وي، وارد بزرگترين و مهمترين ايالت شرقي ايران، يعني خراسان شدند و شهرهاي آن را يكي پس از ديگري فتح كردند. يزدگرد كه در اين زمان از شهري به شهر ديگر گريزان بود و از شاهنشاهي عنواني بيش نداشت، سرانجام در سال 31 هجري (651 م) به علت خيانت حاكم شهر مرو، در يكي از دهكدههاي شهر به گونهاي خفّتبار توسط آسياباني به قتل رسيد و با مرگ وي، موجوديت سياسي ساسانيان خاتمه يافت.
تأمّلي بر عوامل پيروزي سپاهيان اسلام
ايران، قرنهاي متمادي از امپراتوريهاي قدرتمند دنيا به شمار ميآمد و شكست و انقراض آن امري ساده نبود. بيگمان، اين رويداد زمينهها و بسترهايي داشت كه باعث غلبة لشكر مسلمانان بر ايرانيان گشت؛ وگرنه چگونه ممكن بود ارتش تعليمديدة ايران، كه به لحاظ نظامي (نفرات و ادوات) برتري كامل بر سپاه اسلام داشت، مغلوب مسلمانان بيساز و برگ و بدون ذخيره و تعليم گردد.
از برجستهترين علل ناتواني ساسانيان در برابر مسلمانان، بحران حاكميت ايران در زمينههاي مختلف بود كه در ادامه به تفصيل بيان ميگردد؛ اوضاع متشنّج و جامعة بحرانزدة ساساني كار را براي مسلمانان آسان ساخته بود. نبود حكومت مركزي، از همپاشيدگي سپاه ايران به ويژه پس از شكست نهاوند، كارشكني برخي فرمانروايان و تجزيهطلبي دهقانان، به برتري مسلمانان كمك فراواني كرد. تودة مردم نيز كه از ظلم و ستم ساسانيان به ستوه آمده بودند و از ظلم طبقاتي جامعة ساساني رنج ميكشيدند، وقتي با حمله مسلمانان روبهرو شدند، چندان مقاومتي از خود نشان ندادند؛ به ويژه آنكه در آيين مهاجمان، ايدئولوژي بزرگي يافتند كه براي آنها خوشايند بود.
نقش عوامل معنوي نيز در اقتدار سپاهيان اسلام بسيار قابل توجه بود كه متأسفانه برخي از وقايعنگاران، از آن چشم پوشيدهاند و تنها، تزلزل ساختار جامعة حكومت ساساني را عامل برتري مسلمانان دانستهاند. مسلمانان در اثر تعليمات پيامبر اعظم? و كلامالله مجيد، با هم متّحد، منسجم و مصمّم بودند و زمينة مستحكم اعتقادي كه به دست تواناي رسول الله? بنيان گرديده بود، آنان را آمادة هرگونه فداكاري و جانبازي ميساخت. همچنين پيامي كه توسط مسلمانان منتشر ميشد، مشروعيت سياسي قوي و جديدي در پي داشت كه رژيمهاي استبدادي را توان مقابله ايدئولوژيكي با آن نبود. بر همين اساس، بخش مهمي از پيشرفت و پيروزي مسلمانان، مرهون اعتقاد راسخ، انگيزة قوي و كوششهاي خستگيناپذير لشكر جاننثار اسلام بود.
علل گرايش ايرانيان به دين اسلام
دين اسلام با فتح ايران وارد اين سرزمين شد، ولي واقعيت آن است كه فاتحان مسلمان، اين دين (اسلام) را بر ايرانيان تحميل نكردند، بلكه مردم آزادانديش ايران، خود اسلام را پذيرفتند. بررسي مفاد اولين عهدنامههاي صلح، ميان فاتحان مسلمان و بزرگان محلي ايران، حاكي از عدم اعمال سياست اجبار و زور در دعوت و جذب ملل شكست خورده در امر پذيرش دين اسلام، از سوي اعراب مسلمان است. از اينروي، گرچه فتح اسلام به وسيلة جنگ حاصل شد، اما نشر اسلام به زور جنگ نبود. ايرانيان وقتي با مباني ارزشمند اسلام آشنا شدند، به دين ديرينه خويش (زرتشتي)، كه ديگر پاسخگوي نيازهاي آنها نبود، پشت كردند و آغوش خود را بر آموزههاي پيامبر اسلام? گشودند.
در ادامه دو عامل اصلي گرايش ايرانيان به دين اسلام به تفصيل بيان ميشود.
نابساماني اجتماعي، سياسي و مذهبي جامعة عصر ساساني
از مطالعة منابع تاريخي چنين بر ميآيد كه همزمان با ظهور اسلام، جامعة عصر ساساني اوضاعي بسيار آشفته و نابسامان داشت و زمينه براي يك دگرگوني ژرف و اساسي در همة زمينهها فراهم بود. بحران عظيمي تمام بخشهاي جامعه را فراگرفته بود. بحران سياسي كه از ساختار قدرت اين نظام سرچشمه ميگرفت، بازتاب و نتيجة عملكرد ضعيف پادشاهان، بهويژه پس از عصر خسروپرويز بود. نفوذ فوقالعادة اشراف و مؤبدان زردتشتي كه پادشاهان براي تكيه دادن بر سرير سلطنت، نيازمند پشتيباني و حمايت آنها بودند، ساختار سياسي حكومت ساساني را از درون دچار تزلزل ساخته بود.
جنگهاي تباهكننده و تأثيرات ناخوشايند آن بر اقتصاد كشور، سبب فشار فراوان بر اقشار فرودست ميشد؛ تبعيضهاي نارواي اجتماعي و سياسي كه حاصل فساد نظام طبقاتي بود، بر فقر و پريشاني مردم ميافزود و مردم همه اين بدبختيها را از ناحية حكومت ساساني ميديدند كه بر پاية دين و مذهب زردتشتي بنا گرديده بود. در واقع، نظام استبدادي حاكم بر جامعة ايران، ريشههاي همگرايي ملت و دولت را خشكانده بود و حاكميت نظام طبقاتي، كه مزيتهاي اجتماعي و سياسي را در انحصار قشري خاص قرار داده بود، چنان فضاي رقّتباري را فراهم ساخته بود كه بيشتر مردم ايران دين اسلام و پذيرش آن را رهايي از بندهاي خويش ميديدند. اما آن چيز كه بيش از همه ايرانيان را به قبول دين اسلام سوق داد، آشفتگي وضعيت مذهبي بود. اوضاع مذهبي جامعة عصر ساساني دچار چنان اختناقي بود كه حتي از آن به منزلة مهمترين عامل آشفتگي اوضاع ايرانِ دورة ساسانيان ياد ميشود. بيگمان، اين عامل (نابساماني اوضاع مذهبي و انحطاط دين زردتشتي) از مهمترين عوامل رويگرداني ايرانيان از دين زردتشتي و گرايش آنها به دين مبين اسلام است.
حكومتي شدن دين و جزمي شدن ساختار سياسي و اجتماعي سبب شده بود دين كاملاً در خدمت سياست قرار گيرد. دستگاه فاسد مؤبدان، اعمال و رفتارهاي شاهان ستمپيشه، نظام طبقاتي و كاستي جامعه عصر ساساني را توجيه ميكرد، در حالي كه اين وضيعت تودة جامعه را به ستوه آورده بود؛ تفّرق و تشتّت بين مؤبدن به بالاترين حد خود رسيده بود؛ آزار و اذيت مؤبدان و سختگيري آنان بر پيروان اديان ديگر، سبب ايجاد ديدگاهي بد نسبت به دين زردتشتي شده بود؛ زيرا اين نحوة نگرش، با نگاه تساهل و تسامحآميز كه قبل از آن در ايران جاري بود، مغايرت داشت. مؤبدان زردتشتي براي رسيدن به مقاصد شوم سياسي و اجتماعي خويش، اين مذهب را از سادگي و بيآلايشي نخستين آن خارج كرده، آن را چنان دچار دشواري و پيچيدگي ساخته بودند كه غالب مردم از اجراي مراسم ديني عاجز گشته بودند. بنابراين، خودكامگي، توسعهطلبي، سودجويي، جاهپرستي مؤبدان زردتشتي و اتّكاي آنان به ظواهر و تشريفات، اين دين را به مرحلة انحراف كامل رسانيده بودند. همچنين سختگيريها، تهديدها و تحميلهاي مالي سنگين كه مؤبدان به عناوين گوناگون از مردم ميستاندند، تودة مردم را از آنها رنجور و ناراضي و نسبت به ديانت زردتشتي، كه ديگر وحدانيت و برابري را در آن نميديدند، بدبين ساخته بود.
در چنين اوضاعي كه شالوده و بنيان ضعيف دولت ساساني رو به ويراني نهاده، و بحرانهاي متعدد سياسي، اجتماعي، اقتصادي و بهويژه مذهبي سراسر جامعة ايران را فراگرفته بود، مجاهدان پرشور مسلمان روي به سوي ايران زمين نهاده و شريعت نجاتبخش محمد? (دين اسلام) را بر ايرانيان عرضه كردند. آري، روح خسته و فرسودة ايراني كه در تنگناي مرگباري قرار گرفته بود، و راه فرار و پناه ميجست، با دين جامع و كاملي مواجه گشت كه نداي مساوات، عدالت و برابري سر ميداد و پناه مناسبي براي اين روح سرگردان و روان معنويتگراي ايراني بود. چنين بود كه ايرانيان ارمغان مسلمانان را با جان و دل پذيرا شدند و مسلماني را قبول كردند.
جاذبههاي دين اسلام
برخي سعي كردهاند اسلام آوردن ايرانيان را انقلابي دروني جلوه داده، آن را تنها ناشي از نارضايتي مردم از فشار طبقاتي و تبليغات نارواي اجتماعي و اقتصادي اشراف و مالكان به شمار آورند و چنين القا كنند كه مردم ايران براي فرار از اين وضعيت، رو به آيين اسلام نهادهاند. اين گروه، با تأكيد بر عوامل ياد شده، جلوههاي ارزشمند و جاذبههاي دين اسلام را ناديده گرفتهاند.
قدر مسلّم آن است كه گسترش وسيع و همهجانبة دين اسلام، معلول اعتقاد به حقّانيت اين شريعت انسانساز بود. مكتب حياتبخش اسلام، مجموعهاي از قوانين و مقررات آسماني است كه مردم سعادت خويش را در اجراي آن ميديدند. عامة مردم، ابتدا حقانيت دين اسلام را كشف كرده و سپس آن را پذيرفتند. استاد شهيد مرتضي مطهري مينويسد: «حقيقت اين است كه علت تشيع ايرانيان و علت مسلمان شدنشان يك چيز است؛ ايراني روح خود را با اسلام سازگار ديد وگمگشتة خود را در اسلام يافت».
در ادامه، به برخي از مؤلفهها و ويژگيهاي جذّاب دين اسلام كه ايرانيان را به پذيرش و قبول اين آيين سوق داد، اشاره ميكنيم.
برابري و مساوات
تأكيد بر شيوة مسالمتآميز مبتني بر عدالت و خيرخواهي با پيروان همة مذاهب آسماني و جامعه بشري، از مسائل با اهميت است كه در دين اسلام جلوة بسيار درخشاني دارد. عدالتخواهي و مساواتطلبي دين اسلام، نقش بسيار مهمي در جذب مردم ايران به سوي اسلام داشت. استاد مطهري در اين زمينه مينويسد: «آن چيزي كه بيش از هر چيز ديگري روح تشنه ايراني را به سوي اسلام ميكشيد، عدل و مساوات اسلامي بود».
دين اسلام، هيچگونه تمايز و تبعيض بر پاية طبقه و حرفه را در ميان افراد نميپذيرد و مبلّغ و منادي نظريه اخوّت انساني است كه گسترة آن از محدودة مرزهاي سياسي و جغرافيايي فراتر ميرود؛ از اينروي، در فرهنگ جهانشمول اسلام، استثمار انسان و تجاوز از حدودي كه خداوند براي افراد بشر تعيين فرموده، مذموم و ناپسند است. بر اين اساس، نظام كاستي (طبقاتي) قديم ايران، در دين اسلام جايي نداشت؛ زيرا بر اساس مباني اسلامي، تمام ملّتها و امتها نزد خدا يكساناند و شأن و مقام افراد نه بر اساس سابقة قومي، زباني و فرهنگي، بلكه بر اساس تقوا و درستكاري خود فرد تعيين و ارزيابي ميشود.
معرفي دين اسلام و وعدههاي عدالت و برادري كه در اولين گفتوگوهاي سفيران مسلمان مطرح ميشد، دلهاي بسياري از ايرانيان را به سوي اسلام منعطف ساخت. به همين دليل، لمبتون، سرعت و سهولت نسبي غلبه اعراب را به احتمال غالب، معلول اين حقيقت ميداند كه اسلام به عامّه مردم وعده ميداد كه آنها را ازآن اوضاع و احوال نكبتبار و طاقتفرساي اجتماعي رهايي خواهد داد.
طبيعي است كه مردم رنجكشيده و محبوس در قفس نظام طبقاتي، به چنين آموزههايي علاقه نشان خواهند داد. آزادي از مفاسد، تعصّبات، تبعيضات و بيعدالتيهاي نظام طبقاتي دربارة قشرهاي پايين جامعهـ كه حتي از حيوانات طبقات بالاي جامعه نيز پستتر تلقّي ميشدندـ نويد ميداد كه بدينوسيله نجات خواهند يافت. بدين ترتيب، اصل برابري و مساواتخواهي دين اسلام، گروههاي فرودست و رنجكشيده را شيفته خود كرد و آنها را فوجفوج به سوي اين دين الهي كشاند.
سادگي و بيآلايشي
از ديگر ويژگيهاي ايدئولوژي اسلامي كه موجب جذب تودة مردم ايران به اسلام شد، سادگي و سهولت احكام آن بود. تصلّب و قشرينگري مذهب زردتشتي همراه با رسوم و آيينهاي خشك و خستهكننده كه از احكام و مقررات مذهبي رنجآور و بيهوده سرشار شده بود، از دلايل مهم گرايش ايرانيان به اسلام قلمداد شده است.
مباني دين اسلام، ساده و درخور فهم همگان، بهويژه طبقات پايين جامعه بود و از دستگاه خداپرستي آيينهاي ديگر مانند اهورامزدا و اهريمن و ايزدان ديگر و فلسفة پيچيدة مذاهب نوظهور مانند مانويت براي مردم ملموستر بود. بدين ترتيب، اصل اعتقادي توحيد كه همگان را از سردرگمي در اين وادي خارج ميساخت، از عوامل مهم گسترش اسلام محسوب ميشد.
دين اسلام با بيزاري از انديشههاي ناروا و نادرست و سنـّتپرستي، و نيز اصرار بر ارج نهادن بر امور معنوي، شالودهاي نوين و مقرون به دموكراسي در برابر سنّتپرستي و كهنهپرستي ايراني عرضه كرد. اسلام، سادگي را جانشين پيچيدگي، توحيد را جانشين تعدّد الوهيت و تثليث، بشريت بشر را جانشين الوهيت بشر، حقيقتطلبي و علم را جانشين خرافات، و عقايد ساده و محكم ديني را جانشين منازعات و مجادلات مذهبي كرد.
اسلام نهتنها از نظر اعتقادي ساده و آسان بود، بلكه در عمل نيز به هيچ وجه پيچيدگي مذاهب ديگر را نداشت؛ در واقع، هم شيوة تدين به آن آسان است و هم احكامي كه تشريح كرده سهل ميباشد. اعمال عبادي اسلام، ساده و بدون تشريفات برگزار ميشد و از پيچيدگي، تضاد و ناباوري اعتقادات گذشته خبري نبود. شرايط پذيرفتن دين جديد هم به قدري ساده جلوه مينمود كه هر تازهواردي را به شگفتي ميانداخت.
تساهل و تسامح
آزادي ديني و آزادانديشي مسلمانان، از مهمترين عوامل استقبال ايرانيان از دين اسلام بود. شواهد فراواني وجود دارد كه احترام اسلام و مسلمانان را به آزادي عقيده و دين و مخالفت آنها را با تحميل دين بر ديگران بازگو ميكند. مسلمانان با تكيه بر انديشة «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» (بقره: 256)، هيچ كس را با ناخوشايندي و زور مجبور به پذيرش دين اسلام نميكردند؛ بلكه اين عمل را زشت ميدانند.
مسلمانان در مناطقي كه فتح ميكردند به كافران فرصت ميدادند تا اسلام را قبول كنند. بر اساس مباني دين اسلام، پيروان اديان ديگر نيز ميتوانستند با پرداخت مبلغ معيني ماليات سالانه به عنوان جزيه، بر دين سابق خويش باقي بمانند. اين گروه كه «اهل ذمّه» خوانده ميشدند، اجازه داشتند در برابر تعهداتي، با آزادي و امنيت كامل در قلمرو مسلمانان به اجراي مراسم و آداب مذهبي خويش بپردازند. افزون بر اين، همة معابد و اماكن مذهبي آنان مورد احترام جامعه اسلامي قرار ميگرفت. ذمّيان، نه تنها از آزاديهاي اسلامي برخوردار بودند، بلكه از مهرباني، بلندنظري و انساندوستي مسلمانان نيز بهرهمند ميگشتند. در برابر اين آزاديها و امتيازات، آنها ميبايد برخي اصول و قواعد را رعايت ميكردند.
قانون حفظ دين و عقيده در برابر پرداخت جزيه، به مرور بسياري از ذمّيان را به دين اسلام متمايل كرد. آنان كه در برخورد اوليه با اسلام، قبول جزيه را بر قبول اسلام ترجيح داده بودند، بهتدريج كه با مباني دلنشين دين اسلام و مناسبت عقايد اسلامي با اعتقادات خود آشنا شدند، جذب اين دين گشتند؛ به گونهاي كه در قرن دوم هجري، جز عدهاي معدود، عامة مردم آيين مسلماني را پذيرفته بودند.
امتيازهاي اجتماعي و اقتصادي
مسلمانان براي ترويج و اشاعة دين اسلام، از هيچ كوششي فروگذار نبودند؛ به همين دليل، امتيازهاي فراواني به قبولكنندگان اين دين اعطا ميكردند. قبول اسلام، شخص نومسلمان را علاوه بر بهرهمندي از برخي امتيازهاي اجتماعي (مانند آزادي ازدواج با زنان مسلمان، آزادي حمل اسلحه و پوشيدن لباس عامه)، از پرداخت جزيه نيز معاف ميساخت.
احتمال ميرود همين تدابير و مزاياي اقتصادي و اجتماعي پذيرش دين جديد بود كه دهقانان را ترغيب ميكرد كه بدون مقاومت قابلتوجهي، در برابر لشكر اسلام سر تسليم فرود آورند و در قبول آيين جديد، آمادگي بيشتري نشان دهند. صنعتگران، پيشهوران، كشاورزان و به طور كلي طبقات پايين و متوسط جامعه، كه بيش از همه در فشار بودند، با رغبت بيشتري اسلام را پذيرفتند. ريچارد بولت اشاره ميكند كه در ميان بخشهاي مختلف اجتماعي ايران (در دورة امويان)، دو گروهِ اسيران جنگي و افراد طبقات پايين جامعه، بيش از همه تمايل به اسلام داشتند. مشكل مالكيت زمينهاي كشاورزي، نظر مساعد بسياري از كشاورزان را به دين اسلام جذب ميكرد؛ زيرا اين گروههاي فرودست، خود مالك زمين ميشدند و ماليات بسيار اندكي در برابر مالكيت زمين ميپرداختند كه قابل مقايسه با ماليات عصر ساسانيان نبود.
دبيران و مستوفيان نيز گروهي بودند كه براي حفظ جايگاه خود در امور اداري كشور، بيدرنگ به سوي پيروزمندان مسلمان رفتند و آيين مسلماني را پذيرفتند. در مراحل بعدي، بازرگانان و تجار بودند كه به شكلي خود را با وضعيت جديد منطبق ساختند. با توسعة فتوحات مسلمانان، قلمرو اسلامي بسيار وسيع گشت و اين در حالي بود كه رسوم مدني و تجاري اسلام نيز امتيازاتي به پيشهوران و بازرگانان ميبخشيد؛ در حاليكه احكام فقهي زردتشتي آنان را در تنگنا قرار ميداد.
در پايان ذكر مطلبي ضروري است كه خود بيانگر عشق ايرانيان به اسلام حقيقي ميباشد؛ روند پذيرش اسلام در ميان ايرانيان تا پايان عصر خلفاي راشدين (40ه.) چشمگير بود، ولي پس از آن با روي كار آمدن خلفاي اموي، اين روند رو به كندي گراييد. ايرانيان پذيراي اسلامي بودند كه در آن، اصول ارزشمندي مانند مساوات و برابري و عدالت و... مطرح بود؛ اما وقتي امويان بر سرير دستگاه خلافت تكيه زدند و خلافت را به ملوكيت تبديل و شعارهاي جاهلي مانند برتري عرب بر عجم را زنده كردند، ديگر آن روح آزادمنش ايران نميتوانست چنين حكومت و دين تحريف شدهاي را پذيرا باشد. سياستهاي غلط و جاهلي خلفاي اموي در امور سياسي و اداري، و برخوردهاي نامناسب سرداران و لشكريان خلافت بنياميه (با تأكيد بر قوممحوري نه اسلاممحوري)، سبب شد گرايش روزافزون ايرانيان به دين اسلام كه تا تصرف خراسان استمرار داشت، دچار رخوت و سستي شود. به همين دليل، مردم مناطقي مانند ماوراءالنهر كه در عهد خلافت بنياميه به تصرف اسلام درآمدند، تا مدتها بر اعتقادت و سنتهاي قديمي خويش پايبند مانده و بسيار دير به آيين اسلام در آمدند.
نتيجه
دين اسلام در جزيرةالعرب ظهور يافت، ولي در آنجا محصور نماند و آموزههاي حياتبخش آن، در مدت كوتاهي بر بخش گستردهاي از عالم از جمله ايرانزمين پرتو افكند. جامعة ايران كه از درون ـ به ويژه در حوزه ديني و فرهنگي ـ دچار انحطاط گشته بود، انتظار ديني را ميكشيد كه با تمسّك به آن، خويشتن را از اسارت اعتقادات خرافي دين تحريفشدة زردتشتي و ستمهاي اجتماعي و اقتصادي اشراف و موبدان ساساني نجات بخشد. با ورود اسلام، اين انتظار به سرآمد؛ آموزههاي انسانساز، انديشههاي نوين و ديگر جذّابيتهاي مكتب حياتبخش اسلام، به ويژه مساواتجويي و عدالتمحوري آن، اشتياق ايرانيان را ـ كه تشنة عدالت اجتماعي بودند ـ به دين اسلام دوچندان ساخت. اين عوامل به همراه مؤلفههاي ديگري مانند سادگي و بيآلايشي، تساهل و تسامح، امتيازهاي اجتماعي و اقتصادي دين اسلام، سبب شد اين شريعت مقدس در مدت كوتاهي در قلوب مردم ايران جاي گيرد و بدين شكل امپراتوري بزرگ باستاني ايران، به عنوان بخشي از دارالاسلام محسوب شود.
منابع
ـ ابناعثم كوفي، محمدبنعلي، الفتوح، بيروت، دارالندوة، بيتا.
ـ ابناعثم كوفي، محمدبنعلي، الفتوح، ترجمة احمد مستوفي، تهران، آموزش و پرورش انقلاب اسلامي، 1372.
ـ ابنطقطقي، محمدبنعلي، الفخري، ترجمة وحيد گلپايگاني، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، بيتا.
ـ اشپولر، برتولد، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمة جواد فلاطوري، تهران، علمي و فرهنگي، چ دوم، 1364.
ـ اميري، شهرام، «دهقانان و فتوح اسلام»، فصلنامة تاريخ و تمدن اسلامي، ش 7، 1387.
ـ باسورث، كليفورد ادموند، تاريخ غزنويان، ترجمة حسن انوشه، تهران، اميركبير، 2536.
ـ باوزاني، الساندرو، ايرانيان، ترجمة مسعود رجبنيا، تهران، روزبهاني، 1359.
ـ بلاذري، احمدبنيحيي، فتوح البلدان، تصحيح رضوان محمد رضوان، بيروت، دارالكتب العلميه، 1978.
ـ بلاذري، احمدبنيحيي، فتوح البلدان (بخش مربوط به ايران)، ترجمة آذرتاش آذرنوش، تهران، سروش، چ دوم، 1364.
ـ بولت، ريچارد، گروش به اسلام در قرون ميانه، ترجمة محمدحسين وقار، تهران، نشر تاريخ ايران، 1364.
ـ پيرنيا، حسن، ايران قديم، تهران، اساطير، 1373.
ـ جمعي از نويسندگان، تاريخ ايران (از اسلام تا سلاجقه)، ترجمة حسن انوشه، تهران، اميركبير، 1383.
ـ دنيل، التون، تاريخ سياسي و اجتماعي خراسان در زمان حكومت عباسيان، ترجمة مسعود رجبنيا، تهران، علمي و فرهنگي، 1367.
ـ دينوري، ابوحنيفه احمدبنداوود، اخبارالطّوال، ترجمة محمود مهدوي دامغاني، تهران، ني، 1364.
ـ رجايي، فرهنگ، مشكلة هويت ايرانيان امروز، تهران، ني، 1382.
ـ زرينكوب، عبدالحسين، روزگاران، تهران، سخن، 1379.
ـ زرينكوب، عبدالحسين، كارنامه اسلام، تهران، اميركبير، بيتا.
ـ زيني دحلان، سيداحمد، الفتوحات الاسلاميه بعد مضي الفتوحات النبويه، الجزء الاول، قاهره، مؤسسه الحلبي، 1387 ق.
ـ شاهحسيني، ناصرالدين، «سهم شاهان ايران پيش از اسلام در تمدن اسلامي»، مجلّه بررسيهاي تاريخي، ش 36، آذر و دي، 1350.
ـ شهيدي، سيدجعفر، تاريخ تحليلي اسلام، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1352.
ـ صابري همداني، احمد، محمد و زمامداران در پيرامون نامههاي پيامبر اسلام به زمامداران، قم، مؤسسه مطبوعاتي دارالعلم، 1346.
ـ صفا، ذبيح الله، تاريخ سياسي و اجتماعي ايران، تهران، اميركبير، بيتا.
ـ صفري فروشاني، نعمتالله، «درآمدي بر صلحنامههاي مسلمانان با ايرانيان در آغاز فتح ايران»، مجله تاريخ اسلام، ش 2، تابستان، 1379، 50ـ120.
ـ طبري، محمدبنجرير، تاريخ الامم والملوك (تاريخ الطبري)، بيروت، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1879م.
ـ طبري، محمدبنجرير، تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبري)، ترجمة ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير، چ سوم، 1368.
ـ عزتي، ابوالفضل، ديباچهاي بر تاريخ فلسفة نشر اسلام، قم، دارالتبليغ الاسلامي، بيتا.
ـ فراي، ريچارد نلسون، عصر زرّين فرهنگ و تمدن اسلامي، ترجمة مسعود رجبنيا، تهران، چ دوم، 1363.
ـ فياض، علياكبر، تاريخ اسلام، تهران، دانشگاه تهران، چ پنجم، 1372.
ـ كريستنسن، آرتور، ايران در زمان ساسانيان، تهران، دنياي كتاب، چ هشتم، 1385.
ـ گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمة سيدهاشم حسيني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چ دوم، 1354.
ـ لسترنج، گي، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمة محمود عرفان، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهني، چ سوم، 1367.
ـ لمبتون، ا.ك.س، مالك و زارع در ايران، ترجمة منوچهر اميري، تهران، علمي و فرهنگي، چ سوم، 1362.
ـ لوسكايا، نينا پيگو، اعراب حدود مرزهاي ايران و بيزانس در سدههاي چهارم ـ ششم ميلادي، ترجمة عنايتالله رضا، تهران، پژوهشگاه، 1372.
ـ مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چ دوم، 1368، ج 14.
ـ مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، صدرا، 1379.
ـ مفتخري، حسين و زماني، حسين، تاريخ اسلام از ورود مسلمانان تا پايان طاهريان، تهران، سمت، چ سوم، 1386.
ـ مفتخري، حسين، «اوضاع سياسي ـ مذهبي ايران در آستانة ظهور اسلام»، نشرية تاريخ اسلام، ش10، تابستان 1381.
ـ منتظريمقدم، حامد، بررسي تاريخي صلحهاي پيامبر?، قم، موسسه امام خميني?، 1383.
ـ ناظميانفرد، علي، «اهل ذمّه در صدر اسلام»، نشرية تاريخ اسلام، ش 6، تابستان، 1380.
ـ نرشخي، ابوجعفر، تاريخ بخارا، تهران، توس، چ دوم، 1363.
ـ نفيسي، سعيد، تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي، 1342 ش.
ـ نلدكه، تئودور، تاريخ ايرانيان و عربها در روزگار ساسانيان، ترجمة عباس زريابخويي، تهران، انجمن آثار ملي، 1352.
ـ الهامي، داوود، اسلام و ايران، قم، مكتب اسلام، 1374.
ـ هانري، ماسه و ديگران، تمدن ايراني، ترجمة ابوالفضل عزتي، تهران، دانشگاه تهران، 1358.
ـ يعقوبي، احمدبنابييعقوب، تاريخ يعقوبي، تهران، بنگاه انتشارات علمي و فرهنگي، چ سوم،
یکی از مهمترین مباحث معرفتشناسی «رابطه انسان با جهان هستی» است. در اینباره، مکاتبى هستند که به جهان با دیده بدبینى مینگرند و آمدن انسان را به این جهان نتیجه یک اشتباه! و از نوع راه گمکردن! میدانند؛ انسان را موجودى صد در صد بیگانه با جهان میشمارند که هیچگونه پیوند و خویشاوندى با آن ندارد، و زندانى این جهان است، اما از نظر اسلام نه «وجود فى نفسه» جهان مذموم است و نه «تمایلات و علایق فطرى و طبیعى» انسان. در این مکتب، نه جهان بیهوده آفریده شده است و نه انسان راه خود را گم کرده و به اشتباه در این جهان آمده و نه زندانی است، بلکه از نوع رابطه کشاورز است با مزرعه و میدان مسابقه است. قانون و منطق درست در رابطه انسان با جهان هستى را میتوان در سه اصل بیان کرد: شناخت این جهان تا عالیترین حد ممکن، جدّى گرفتن قوانین تکوینی جهان و احساس ملکوتی نسبت به این جهان که یکى از نتایج مهم جدّى گرفتن آن است. با این احساس است که احساس تکلیف در درون آدمى میجوشد و از بیهودهگرایى و بیهدفى در این زندگانى نجات پیدا میکند. رابطه انسان با جهان، رابطهای حسّی و تجربی نیست، بلکه رابطهای عقلانی میباشد. کسانی که با تکیه بر حسّ و تجربه میخواهند حقیقت انسان و جهان را بفهمند، ثمرهای جز انکار و نادیده گرفتن خود و جهان و آفریننده آنها نخواهد داشت. رابطه انسان با جهان دربردارنده وابستگی خالص ارادی انسان به خدا و تمام حقایق هستی است. و ایجاد چنین رابطهای وابسته به کیفیت ایمان، اعتقاد و نحوه روابطی است که با مراتب وجودی خود با اجتماع، طبیعت و از همه مهمتر با خداوند دارد. اگر این روابط روی موازین عقل و دین باشد، رابطه صحیح بوده و ثمره خواهد داشت، در غیر این صورت، رابطه خارج از جایگاه مناسب بوده و ثمره و نتیجه منفی و بدبختی را به همراه دارد.
پاسخ تفصیلی
یکی از مهمترین مباحث معرفت شناسی «رابطه انسان با جهان هستی» است؛ در این موضوع بحث میشود که انسان از کجا آمده و در کجا هست؟ جهان چگونه به وجود آمده است؟ انسان چگونه موجودی است؟ خیر و شرّ انسان در این جهان چیست؟ جایگاه و موقعیّت انسان در جهان آفرینش چیست؟ چه عواملی باعث سلامتی روح و جسم انسان است؟ و پرداختن به پرسشهایی از این دست و پاسخ از آنها؛ یعنی معرفت انسان به رابطه خود با جهان را «خودآگاهى جهانى» مینامند. در این خودآگاهى، انسان کشف میکند که جزئى از یک «کلّ» است به نام جهان؛[1]سخن امام على(ع) ناظر به این نوع از خودآگاهى است که میفرماید:«خداى رحمت کند آنکه را که بداند از کجا آمده؟ در کجاست؟ و به کجا مىرود؟».[2]رابطه انسان با جهان، موضوعی است گسترده که همه مسائل آن در این مقال نمیگنجد؛ ولی در اینجا، به آن بهطور فشردهدر مسائل زیر پرداخته میشود. الف. معرفت انسان نسبت به جهان قبل از بیان رابطه انسان با جهان، لازم است به یک مطلب کلی اشاره شود. و آن اینکه: رابطه انسان با هر موجودی بر اساس درک و آگاهی او نسبت به آن موجود است و اگر نسبت به موجودی درک و فهمی نداشته باشد، هیچ گاه مایل به آن نخواهد شد و از او دوری خواهد گزید. بنابراین، همه موجودات درک و میلی فطری و طبیعی با جهان هستی دارند. با نگرش به خلقت انسان و زندگی او، ناگزیر و ناچار بودن بشر از ارتباط با دنیای مادی، بلکه عجین بودن زندگی طبیعی با هستی انسان به گونهای که بدون آن، امکان خلقت و ادامه حیات برای بشریّت نیست، روشن میشود؛ چراکه وابستگی انسان به این جهان مادی یک واقعیت غیر قابل انکار بوده و یک امر بدیهی است و ساختمان وجودی و ادامه حیات و رشد او چنین اقتضایی دارد. بر این اساس، یک بُعد وجودی انسان عبارت از بُعد مادی و طبیعی او است. به لحاظ جبری بودن و اقتضایی بودن این پیوند و ارتباط، از آن سخن نمیگوییم؛ زیرا بحث از آن در محدوده علوم طبیعی و تجربی است. آنچه مورد نظر ما است، جنبه معرفتی و اخلاقی مسئله میباشد، و توجه به رابطهای است که در حوزه اراده آگاهانه و اختیار انسان باشد. هر چند اصلِ این رابطه، ضروری بوده و نمیتوان آنرا تغییر داد،ولی چگونگی رابطه انسان با جهان و روش بهرهبرداری از نعمتهای آن در حیطه اختیار او است. مکاتبى بوده و هستند که نسبت به جهان با دیده بدبینى مینگرند و نظام آفرینش آنرا کامل نمیپندارند. همچنین مکتبهایى بوده که آمدن انسان را به این جهان نتیجه یک اشتباه! و از نوع راه گمکردن! میدانند؛ انسان را موجودى صد در صد بیگانه با جهان میشمارند که هیچگونه پیوند و خویشاوندى با آن ندارد، و زندانى این جهان است، تمام سعی و تلاش خویش را باید صرف فرار از این زندان و بیرون آمدن از این چاه گرداند.بدیهى است هنگامى که رابطه انسان با جهان دنیا و طبیعت؛ رابطه زندانى و زندان و به چاه افتاده و چاه است، انسان نمیتواند هدفى جز خلاصى و رهایی داشته باشد.[3] اما از نظر اسلام نه «وجود فى نفسه» جهان مذموم است و نه «تمایلات و علایق فطرى و طبیعى» انسان. در این مکتب، نه جهان بیهوده آفریده شده است[4]و نه انسان راه خود را گم کرده و به اشتباه در این جهان آمده است. رابطه انسان و جهان از نوع رابطه زندانى و زندان و چاه و درچاه افتاده نیست، بلکه از نوع رابطه کشاورز است با مزرعه،[5]اسب دونده با میدان مسابقه،[6]و سوداگر با بازار تجارت.[7]دنیا از نظر اسلام مدرسه انسان و محل تربیت و جایگاه تکامل او است.[8]امام على(ع) شخصی را که میپنداشت دنیاى مذموم همین جهان عینى مادى است، مورد ملامت قرار داد و به اشتباهش آگاه نمود.[9] اینکه انسان بگوید من یک موجود ناچیزى در برههاى ناچیز از زمان بهوجود آمده و از بین خواهم رفت، پس جهان هستى به این عظمت با من چه کارى دارد و من با این جهان چه کارى میتوانم داشته باشم، همان منطق پوچی است که مىتواند به مجرّد خطور در ذهن یک انسان، او را به مبارزه با خویشتن وادار کند. آیا بشری که با جسمی نیکو و متشکل از میلیاردها سلول بهصورت منظم و فعالیت شگفتانگیز قلب، از آغاز به وجود آمدن کائنات، به جهان هستی قدم گذاشته است، چگونه میتوان تصور کرد که جهان با او کارى ندارد؟! آیا آماده کننده این بدن با آن عظمت و پیچیدگى حیرتآور، براى به وجود آوردن خود، من، شخصیت و روح، کارى با انسان ندارد؟! آن عوامل بسیار پر معنا که تعقل و وجدان را در نهاد آدمیان تعبیه میکند و عقل و اندیشه را مشرف به عالم هستى مینماید و وجدان را تا سر حد احساس وجود در درون آدمى پیش میبرد، کارى با انسان ندارد؟! آرى، همه این کارهاى قانونى بزرگ که در موجودیت آدمى انجام گرفته است، خود بهترین دلیل آن است که جهان هستى با من انسانى کار بسیار جدى دارد. به گونهای که من آدمى میتواند با قوانین مخصوص به خود در این جهان هستى زندگی کند.[10] انسان خود را پیوسته با یک رشته احتیاجات درک میکند که همراه هر یک از آنها خواستههایى دارد: گرسنه است خوراک میخواهد؛ تشنه است آب میخواهد؛ تنها است، نیازمندیهاى بیشمار دارد و یار و یاور میخواهد. به همین ترتیب، درک همین احتیاجات در وجود همین خواستههاست که انسان را با جهان بیرون از خود آشنا میسازد و بر اثر پیدایش همین شعور و ارادهها به راه افتاده، براى تحصیل نیازهای خود به تکاپو میافتد و از روز نخستین تا آخرین لحظات زندگى دمى آرام نمیگیرد. لذا مهمترین چیزى که انسان در تماس خود با جهان بیرون با آن دلگرم است، رابطهاى است که میان خواستههاى وى و میان اجزاى جهان میباشد. این همان داستان علیّت و معلولیت عمومى است که جهان آفرینش و نظام شگفتانگیز آن روى آن استوار است.[11] در نتیجه قانون و منطق درست در رابطه انسان با جهان هستى، را میتوان در سه اصل بیان کرد: 1. مهمترین اصل، شناخت این جهان تا عالیترین حد ممکن است. بیاعتنایى به این قوانین بنیادین، مبارزه با اساسیترین عنصر محرّک بشریّت است. انسان چه پوزشى را میتواند در گریز از خویشتن به میدان بیاورد و نخست خودش آنرا بپذیرد. این جهان هستى هر چه باشد و هر گونه تفسیر شود، کار بسیار با اهمیتى در آن صورت میگیرد که نظم و قانون حیرتآور هستى نمودى از آن است.[12]فروغى از کمال برین بر جهان هستی پرتو انداخته و آن کمال برین قابل شهود برای دلهاى آگاه و مغزهاى معتدل میباشد. پس، قانون اول درباره ارتباط «من» یا «روح» انسانى با جهان هستى، شناخت آن است، اگر چه اندک باشد؛ زیرا چنانکه در جای خود اثبات شده است، معلومات محدود جزئى و نسبى با به کار افتادن احساسات عالى میتوانند انسان اندیشمند را به معلومات کلیتر و عالیتر رهنمون گردند، به علاوه؛ ادامه حیات در این جهان بدون اطلاع از آن، - هر چند اندک- امکانپذیر نیست.[13] 2. جدّى گرفتن قوانین تکوینیای که در جهان هستى جریان دارد و برخوردارى از آن، به همانگونه که قوانین مادی و اعتباری جدّى گرفته میشود. گذشت لحظات عمر آدمی جدّى است، و اینکه هرگز امکان ندارد جهان یک لحظه از حرکت بایستد، هرگز قوانین هستى این شوخى را از انسان نخواهد پذیرفت که کارى نکرده، نتیجهاى را به دست بیاورد که براى او منطقى باشد. باید این قانون را جدّی گرفت که هر عملى در این جهان، عکس العملى را به دنبال خود خواهد آورد. با نظر به مجموع طرز تفکرات و رفتار عینى عدهاى فراوان از مردم جوامع، این نتیجه به دست میآید که مردم جز در موارد برخورد و تماس مستقیم یا غیر مستقیم با قوانین جهان هستى که جدّى نگرفتن آنها، زندگی مادی و طبیعى آنانرا در خطر میاندازد، بقیه هستى و قوانین آنرا با چنان بیاعتنایى تلقى میکنند که به بیاعتنایى به موجودیت خویشتن منجر میشود.[14] 3. احساس ملکوتی انسان نسبت به این جهان که یکى از نتایج مهم جدّى گرفتن آن است. با این احساس است که احساس تکلیف در درون آدمى میجوشد و از بیهودهگرایى و بیهدفى در این زندگانى نجات پیدا میکند. در این صورت است که من یا روح بیدار انسانی احساس بیهودگى را حتى یک لحظه در این دنیا نمیتواند بپذیرد. و از مرز حیوانیت مىگذرد و به قلمرو انسانیت وارد میشود، سپس احساس ملکوتی او و این جهان در وى آغاز شود و زندگى خود را تفسیر کند.[15] ب. معرفت انسان به آفریننده این جهان وقتی انسان به ارتباط و سنخیت خود با جهان پی ببرد، پرسشی که در ذهن او پیش میآید این است که آفریننده و ناظم و مدبّر این جهان و او کیست؟ اینجا است که باید به سوی شناخت خالق خود و جهان قدم بردارد.[16]که این حرکت معرفتی، حرکت موجود ناقص به سوی موجود کامل است؛ زیرا انسان ناگزیر باید بپذیرد که موجود کامل و مطلقى وجود دارد که او و دیگر موجودات جهان هستى وابسته به او است. اگر احساس وابستگی و فقر به سوی موجود کامل مطلق در یک انسان به وجود بیاید، همه هستی خود را در همه احوال در حیطه علم خداوندى خواهد یافت و انحراف از مسیر حق را هرگز به خود راه نخواهد داد. نتیجه دیگرى که از این احساس نصیب انسان میگردد، این است که ناگواریها و مصائب دنیا و گرفتاریهاى طبیعىای که بدون اختیار سر راه هر انسانى را میگیرند، وى را آزار نخواهند داد، و جهان هستى با کمال عظمتى که دارد، در برابر قدرت روحى چنین انسانی، توانایى مقابله ندارد؛ زیرا او در حال توجه شدید به خداوند متعال انقطاع کلى از جهان هستى پیدا میکند، در این حال چنان اوج میگیرد که همه جهان مانند یک نمود ناچیز در برابر او مطرح مىشود. ج. زندگی انسان در جهان دین اسلام به دو جهان عقیده دارد: یکى همین جهان مادى که در آن زندگى میکنیم و دنیا نامیده میشود، دیگرى جهان واپسین که بعد از مرگ بدانجا منتقل میشویم و به آن، جهان آخرت میگویند. زندگى انسان در این جهان با مرگ پایان نمیپذیرد، بلکه بعد از مرگ به جهان آخرت منتقل خواهد شد. اسلام، این جهان را گذرا و فانى و خانه بین راه و محل عبور میداند و جهان آخرت را سراى جاویدان و جایگاه ابدى میخواند.[17]پس، حقیقت دیگری که انسانها در هر دو جهان با آن مواجه هستند و با آن ارتباط برقرار میکنند، «حق حیات و زندگی» است. انسان برای زندگی در واپسین باید از زندگی دنیای مادی گذر کند، اما برای زندگی گذرایی در این دنیا، با واقعیّاتی روبرو است، که برای زیستن در کنار این واقعیّات نیازمند راهنمایی و اندیشه درست است: 1. از آنجایی که طبیعت حقیقی انسان، تکامل پذیر است؛ کمالخواه آفریده شده و به دنبال اندیشه و عملی ایدهآل است و در جستوجوى حقیقتی است که پیوندش با او بیش از یک ارتباط معمولى باشد؛ به همین جهت، برای رسیدن به این خواسته فطری باید برای زندگی و ارتباط ثمربخش با جهان هستی از روشی صحیح بهره بگیرد، و یک خط مشی معیّنی داشته باشد؛ لازمه انتخاب چنین خط مشی صحیحی این است که به سوی یک هدف و جهت سیر کند و از اموری که موافق با هوسهای زود گذر او است، اما با هدف اصلی زندگانی و اصول انسانی مباینت دارد، بپرهیزد. بشر موجودی است با خواستههای بینهایت و مجهز به نیروی فکر، که اگر برای خود در زندگی ضابطهای نشناسد، در درّندگی و خون آشامی، جهان را به تباهی میکشاند. 2. در نهاد انسان بذر تمایلهای گوناگونی افشانده شده، که هر یک در تأمین سعادت و ترقّی و پیشرفت او نقش مهمی دارد؛ بزرگترین نیروی محرّک چرخهای زندگی و جنبشهای افراد، تمایلهایی است که از درون آنان سرچشمه میگیرند. تا وقتی که آدمی پیوندش با زندگی پابرجا است، دلش از تمنّا و آرزو نمیافتد و شرارههای امیال، در کانون دلش زبانه میکشد. رنجهای پیدرپی و مشقّتهای دنبالهداری که او آنها را بر خود هموار میسازد، به خاطر برآورده کردن خواستههای درونی است؛ همین که یکی از امیال خود را عملی ساخت، خواهش دیگری در قلبش جوانه میزند و روح جنبش و حرکت در کالبدش میدمد و او را به تلاش و فعالیت تازهای وا میدارد.[18]در یک شکل، انسان محو و قربانى میشود؛ به تعبیر قرآن «اسفل سافلین»[19]میگردد؛ یعنی پستترین، و ساقطترین موجود جهان میشود؛ تمام ارزشهاى عالى و مختصات انسانى او از میان مىرود؛ و در یک شکل دیگر برعکس، دنیا و نعمتهای آن فداى انسان میگردد و در خدمت انسان قرار میگیرد و او ارزشهاى عالى خویش را باز مییابد. این است که خداوند در حدیث قدسى میفرماید: «ای بنده من! همه چیز براى تو آفریده شده و تو براى من آفریده شدهای».[20] اینجا است که اگر انسان خوب رهبرى نشود و خود از خود مراقبت نکند، ارتباط و علاقه او به اشیاء به واسطه «تعلّق» و «وابستگى» تغییر شکل میدهد، «وسیله» به «هدف» تبدیل میشود، «رابطه» به صورت «بند» و «زنجیر» در میآید، و حرکت و تلاش و آزادى تبدیل به توقّف و رضایت و اسارت میگردد. این است آن چیزى که در اسلام نکوهش شده است و بر خلاف نظام تکاملى جهان است و از نوع نقص و نیستى است نه کمال و هستى.[21]لذا انسان نمىتواند به تنهایی براى تأمین سعادت دنیوى و اخروى خویش برنامه کاملى تنظیم کند، بلکه ضرورتاً باید از رهنمودها و برنامههاى پیامبران- که به وسیله وحى با آفریدگار جهان ارتباط دارند- استفاده نماید. برای اینکه انسان هم به کمال خواهی[22]و تکامل شخصیّت خویش پاسخ مثبت دهد و هم تمایلات و علاقههای بشری را برآورده نماید تا سربلند در این جهان زندگی کند؛ از دیدگاه اسلام نگرش و معرفت انسان به دنیای مادی و ارتباط صحیح و ثمربخش با آن باید اینگونه باشد که؛ در این جهان نیامده تا مدتى زندگى کند، سپس بمیرد و نابود شود، بلکه آمده تا با علم و عمل به پرورش و تکمیل نفس خویش بپردازد و در سراى آخرت، خوش و جاویدان زندگى کند. بنابراین، دنیا مزرعه آخرت و محل تجارت و جایگاه تحصیل توشه و زاد است، گرچه انسان براى اینکه در این جهان زنده بماند و زندگى کند ناچار است از نعمتهایى که خدای مهربان برایش آفریده استفاده نماید، اما بهرهگیرى از نعمتها مقدمه و وسیله است نه هدف. هدف آفرینش انسان و جهان این نبوده که زندگى این جهانى را خوب و مرتب و مرفّه سازد و از انواع لذتها حداکثر بهره را ببرد، بلکه هدف عالیترى؛ یعنى پرورش گوهر شریف انسانیّت و تقرّب الى اللّه، منظور بوده است. امام علی(ع) فرمود: «آگاه باشید؛ این دنیا که آرزویش را دارید و به آن علاقه میورزید، و گاه شما را به خشم میآورد و زمانى خوشنود میسازد، نه خانه شما است و نه منزلى که برایش آفریده شدهاید و نه جایگاهى که به سوى آن دعوت شدهاید. بدانید که نه دنیا براى شما باقى میماند، نه شما در دنیا باقى خواهید ماند. گرچه دنیا شما را با زینتهایش فریب میدهد، ولی با شرور و بدیهایش نیز شما را برحذر میدارد. پس به واسطه تحذیرهایى که دارد از غرورهایش نیز دست بردارید، و به واسطه ترسهایش، از طمعورزی آن نیز دست بکشید. به خانهاى که به سویش دعوت شدهاید سبقت بگیرید و قلوبتان را از دنیا منصرف سازید».[23] اسلام؛ عنایت ویژهای دارد که انسان «خود» را بشناسد[24]و جایگاه خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد.[25]جهان مادى و زندگی در آن به تنهایی، شایسته اینکه کمال مطلوب انسان قرار گیرد، نیست؛ زیرا اولاً: در جهانبینى اسلامى جهان ابدى و جاویدان در دنبال این جهان میآید که سعادت و شقاوتش محصول کارهاى نیک و بد انسان در این جهان است، ثانیاً: مقام انسان و ارزشهاى عالى او برتر و بالاتر از این است که خویشتن را بسته و اسیر و برده مادیات این جهان نماید.[26]این است که امام على(ع) به این مطلب اشاره میفرماید که دنیا خوب جایى است اما براى کسى که بداند اینجا قرارگاه دائمى نیست، گذرگاه و منزلگاه او است.[27]و میفرماید: «اى مردم! دنیا خانه گذر است، و آخرت خانه قرار و همیشگى. پس، از گذرگاه خویش براى سر منزل قرار خود توشه تهیه کنید».[28] اسلام از انسانها میخواهد که جهان را اینچنین بشناسند و با آن ارتباط برقرار نمایند تا دلباخته و شیفته آن نشوند. در عین حال که در این دنیا زندگى میکنند و از نعمتها و لذتهاى مشروع و طبیعیاش استفاده مینمایند، اسیر و بندهاش نشوند، خدا و جهان آخرت را هیچگاه فراموش نکنند، و همواره سعى کنند با عمل صالح براى جهان آخرت زاد و توشهاى فراهم سازند. چنین افرادى اهل دنیا نیستند بلکه اهل آخرتاند.[29]چنانچه امام علی(ع) میفرماید: «اى بندگان خدا! آگاه باشید که پرهیزکاران، هم سود دنیا را میبرند و هم سود آخرت را. پس با اهل دنیا در بهرهگیرى از نعمتهاى دنیا شریک هستند، اما اهل دنیا در آخرت اینها شرکت ندارند. در دنیا با بهترین وجه زندگی کردند و از خوردنیهای آن با بهترین وجه استفاده نمودند. پرهیزکاران از دنیا همان بهره را بردند که خوشگذرانان بردند و همان استفاده را کردند که ستمکاران و مستکبران کردند، سپس با توشه کامل و بهرهگیرى از محل تجارت، از دنیا به آخرت منتقل شدند. به لذت زهد دنیا نائل گشتند، و یقین داشتند که در آخرت هم در جوار لطف خدا زندگى خواهند کرد، بهطوری که هیچیک از خواستههایشان رد نمیشود، و بهرهشان از لذت و خوشى ناقص نخواهد بود».[30]و ابن ابى یعفور میگوید: خدمت امام صادق(ع) عرض کردم: ما دنیا را دوست میداریم. فرمود: «با اموال دنیا چه میکنى؟» عرض کردم: بهوسیله آنها ازدواج میکنم، به حج میروم، براى خانوادهام خرج میکنم، به برادرانم کمک مینمایم و در راه خدا صدقه میدهم. فرمود: «اینکه دنیا نیست، این آخرت است».[31] نتیجهگیری خلاصه اینکه؛ رابطه انسان با جهان، رابطهای حسّی و تجربی نیست، بلکه رابطهای عقلانی میباشد. کسانی که با تکیه بر حسّ و تجربه میخواهند حقیقت انسان و جهان را بفهمند، ثمرهای جز انکار و نادیده گرفتن خود و جهان و آفریننده آنها نخواهد داشت. رابطه انسان با جهان دربردارنده وابستگی خالص ارادی انسان به خدا و تمام حقایق هستی است. ایجاد چنین رابطهای وابسته به کیفیت ایمان، اعتقاد و نحوه روابطی است که با مراتب وجودی خود با اجتماع، طبیعت و از همه مهمتر با خداوند دارد. اگر این روابط روی موازین عقل و دین باشد، رابطه صحیح بوده و ثمره اعمال مثبت خواهد بود و در غیر این صورت، رابطه خارج از جایگاه مناسب بوده و ثمره و نتیجه منفی و بدبختی را به همراه خواهد داشت.
[1]. مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، ج 2، ص 310، انتشارات صدرا، تهران.
[2]. فیض کاشانى، محمد محسن، الوافی، ج 1، ص 116، کتابخانه امام أمیر المؤمنین على(ع)، اصفهان، چاپ اول، 1406ق.
[5]. اشاره به روایتی از پیامبر اکرم(ص) که فرمود: «دنیا، مزرعه آخرت است»؛ ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، محقق و مصحح: عراقى، مجتبى، ج 1، ص 267، دار سید الشهداء للنشر، قم، چاپ اول، 1405ق.
[6]. اشاره به فرموده امام علی(ع): «آگاه باشید امروز روز تمرین و آمادگى، و فردا روز مسابقه است»؛ شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، ص 71، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[7]. همانطور که امام علی(ع) فرمود: «دنیا؛ جایگاه بازرگانى سودمند براى اولیاى خدا، که در دنیا رحمت خدا را با کوشش به چنگ آوردند، و سودى همچون بهشت بردند»؛ نهج البلاغه، ص 493.
مهمترین بخش فرهنگ ساز و پیش برنده علوم و مهارتهای انسان ها، انتشار کتاب است. کتاب علاوه بر فرهیختگی و روشنگری، می تواند سندی ماندگار و جاودانه برای ملتها باشد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری به نقل از ویژهنامه جایزه علم و فناوری پیامبر اعظم(ص)، در این گزارش تلاش شده تا با گزینشی کوتاه و انتخاب کتاب هایی که به روشن سازی ثمرات و تاثیرات علوم اسلامی در ایران و جهان پرداخته است،در واقع منابعی را برای مطالعه هر چه بیشتر درباره علوم اسلامی معرفی کرده باشیم که البته این قطره ای از دریای تالیفات نویسندگان گوناگون در این زمینه است که در اختیار خوانندگان این ویژه نامه قرار می گیرد.
شکوفایی علم در جهان اسلام، موانع و راهبردها
مجموعه حاضر حاوی مقالاتی در باب نسبت علم و دین، دیدگاه اسلام به دو رویکرد دنیاگرایی و دینگرایی، وضعیت علمی کشورهای اسلامی و موانع و راهبردهای شکوفایی علم در اسلام است. اصل کتاب از شش بخش تشکیل شده است که مترجمان فقط به ترجمة تعدادی از مقالات که دارای اهمیت بیشتری بوده است، همت گماردهاند. این مقالات تقریباً یکسوم عناوین متن اصلی را در بر میگیرند که از نظر حجمی دوسوم متن و از نظر محتوایی، دربرگیرنده مهمترین نظرهای دکتر عبدالسلام است. در ابتدای کتاب شرح کاملی از حیات علمی دکتر عبدالسلام آمده است. به دنبال آن در فصل اول مقاله «درآمدی بر نسبت علم و دین در اسلام» مورد کنکاش قرار گرفته است و عبدالسلام در بیان نسبت این دو، به بُعد مهمی از تعامل دین و علم پرداخته است که به خدمت دین و علم مربوط میشود و اینکه چگونه باورهای دینی به پالایش و پرورش معلومات علمی کمک میکنند. در فصل دوم کتاب تحت عنوان مقالهای به نام تفکر علمی بین دنیاگرایی و دینگرایی (شرحی بر دیدگاه اسلامی) به شرح دیدگاه اسلام در خصوص پژوهشهای علمی میپردازد که بین دو رویکرد دینگرایی تمامعیار و دنیاگرایی تمامعیار قرار دارد. این مطلب به زبان دیگری در فصل سوم تحت عنوان مقالهای به نام «گامهای عملی برای تولید علم» تبیین شده و جایگاه علم در دین اسلام مشخص شده است. در فصل چهارم مقالة «آزادی عقاید علمی در اسلام» به ظرفیت علمی بالای اسلام اشاره میکند. دو مقاله آخر در فصلهای پنجم و ششم به ترتیب با عنوانهای «آینده علوم در جهان اسلام» و «علم، فنآوری و پیشرفت» به وضعیت علمی کشورهای اسلامی اختصاص دارد و مؤلف مشکلات جاری را بیان و سعی میکند با ارائهای تحت عنوان «تأسیس جامعه مشترکالمنافع علمی»، راه ورود کشورهای جهان سوم را به دنیای «جهان اولیها» نشان دهد.
پیشگامان علمی جهان اسلام
این کتاب که توسط «دکتر جعفر مهراد» و «مژگان بینش» تهیه شده است، تولیدات علمی کشورهای اسلامی را مورد بررسی قرار داده و وضعیت علمی هریک از کشورها را در رشته های موضوعی مختلف مورد تحلیل قرار داده است. نشان دادن سهم تولید علم به زبان فارسی در نشریات معتبر، ایجاد بستر مناسب برای راهبری علم در سطح ملی، نمایاندن تاثیرگزارترین نشریات معتبر فارسی، نشان دادن پر تالیف ترین نویسندگان ایرانی، نمایاندن معتبرترین ناشران، تعیین میزان مشارکت نویسندگان در نگارش مقالات علمی و اهداف دیگر از جمله اهداف موردنظر در تدوین این اثر بوده است .این کتاب که در 443 صفحه نگارش یافته است دارای جداول و نمودارهای مختلف می باشد و وجود فهرست مطالب، فهرست جداول و فهرست نمودارها استفاده از این اثر را آسانتر می کند.
چهارمین رصد پویای جهان اسلام
رصد پویای فکری – فرهنگی جهان اسلام به بررسی و رصد کتابهای علمی و فرهنگی، همایشها و اخبار حوزۀ جهان اسلام میپردازد.ترجمان (دفتر رصد و ترجمۀ جبهۀ فکری انقلاب اسلامی) چهارمین رصد پویای فکری فرهنگی جهان اسلام را منتشر کرد. جهان اسلام، شامل کشورهای مسلمان عربی آسیا و شمال آفریقا، از مهمترین حوزههای تمدنی جهان امروزند که رویدادهای فکری و فرهنگی در آنها در رسانههای ایران اسلامی، بازتابی کمرنگ دارد.رصد پویای فکری – فرهنگی جهان اسلام که پیش از این سه شمارۀ آن به چاپ رسیده است، به بررسی و رصد کتابهای علمی و فرهنگی، همایشها و اخبار حوزۀ جهان اسلام میپردازد. در این شماره علاوه بر معرفی کتابهای برگزیدۀ اخیر جهان عرب، از ده کتاب مهم گزارشهایی به چاپ رسیده است. در بخش دوم رصد، دیدگاههای علمای جهان عرب دربارۀ فتنۀ سوریه، اتفاقات مصر و بحرین به تفصیل ارائه شده است.
تولیدات علمی کشورهای جهان اسلام
کتاب تولیدات علمی کشورهای برتر جهان اسلام در حوزه پزشکی ، دندانپزشکی و پرستاری توسط پایگاه استنادی علوم جهان اسلام منتشر گردید.این اثر حاصل تلاش فکری خانم ها فروغ رحیمی، مرضیه کهندل جهرمی و طاهره دهداری راد در پاییز 1391 است که تقدیم جامعه علمی دانشگاهی ایران گردید. این کتاب به بررسی تولیدات حوزه پزشکی، دندانپزشکی و پرستاری کشورهای پیشگام اسلامی در پایگاه اسکوپوس می پردازد و ضمن مقایسه حوزه های مذکور در هرکشور و مقایسه با سایرکشورها، طی یک دوره ده ساله 2010-2001 در پی بررسی برترین های هر حوزه، برترین موسسات، مجلات هدف هر کشور برای چاپ مقالات حوزه پزشکی و... است.بر اساس یافته ها در مجموع سه رشته مورد بررسی کشورهای ترکیه ، ایران و پاکستان در بین کشورهای اسلامی از لحاظ تولیدات علمی بالاترین تولیدات را به خود اختصاص داده اند.کتاب حاضر در وب سایت استنادی علوم جهان اسلام و مرکز منطقه ای اطلاع رسانی علوم و فناوری نصب شده و کاربران علاقمند به استفاده از این کتاب می توانند آن را دانلود کنند
تاریخ جهان دراسلام در قرن بیستم
تألیف راینهارد شولتسه با ترجمه ابراهیم توفیق توسط پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در حوزه اندیشه و تمدن ایران و اسلام منتشر شد.این کتاب در 6 فصل تدوین و نگارش شده است که فصل اول آن به فرهنگ اسلامی و مدرنیته استعماری، فصل دوم به آرمانخواهی و استقلال مدنی کشورهای مسلمان، فصل سوم به دوره احیا یا بازگشت، فصل چهارم به فرهنگ اسلامی و جمهوریخواهی جهان سوم و فصل پنجم به ایدئولوژی اسلامی و فصل ششم به پیشروی آن میپردازد.در بخشی از این کتاب آمده است: اسلام از زمان ظهور در شبه جزیره عربستان همواره مورد توجه بوده است. این مساله ناشی از ماهیت فراگیر و جهانشمول دینی است که با ارائه آموزههای بدیع، تحولات برجستهای را در حیات انسان به همراه داشته است در این میان تاریخ جهان اسلام در عصر حاضر ویژگیهای منحصربهفردی دارد که آن را از بخشهای دیگر تاریخ متمایز میکند و لازم است بهطور جداگانه و مبسوط مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.
ظرفیتهای فراروی جهان اسلام در فضای مجازی
کتاب «ظرفیتهای فراروی جهان اسلام در فضای مجازی» طرح پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ،هنر و ارتباطات بوده است که پس از طی مراحل داوری و ارزیابی با همکاری انتشارات دانشگاه امام صادق (ع) منتشر شده است.
این کتاب توسط دکتر علی مرشدی زاد،عضو هیات علمی دانشگاه شاهد، و در گروه مطالعات جهان اسلام پژوهشکده مطالعات ارتباطات فرهنگی بین الملل پژوهشگاه فرهنگ،هنر و ارتباطات تحقیق شده است.کتاب «ظرفیتهای فراروی جهان اسلام در فضای مجازی» در 480 صفحه و در قطع وزیری و به صورت مشترک میان پژوهشگاه و دانشگاه امام صادق (ع) با قیمت 13500 تومان منتشر شده است. اسدزاده همچنین به محتوای این کتاب اشاره کرد و گفت:در این کتاب به بررسی وضعیت و ظرفیت فضای مجازی در جهان اسلام- با توجه با گسترش اینترنت و فضای مجازی و فراگیر شدن آن طی دو دهه گذشته- پرداخته شده است.
نهاد اسلامی اخلاق در علم و فناوری آیسسکو
کتاب «نهاد اسلامی اخلاق در علم و فناوری آیسسکو» توسط پایگاه استنادی علوم جهان اسلام چاپ و منتشر شد.
این کتاب ارزشمند توسط دکتر محمود عباسی و دکتر احسان شمسی گوشکی ترجمه و تالیف شده است.کتاب حاضر در هزار نسخه چاپ شده و به صورت رایگان میان کتابخانهها و مراکز اسناد دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی سراسر کشور توزیع میشود. فلسفه توزیع رایگان کتابها و مجلات توسط پایگاه استنادی علوم جهان اسلام ترویج علم و گسترش عرصههای تحقیق در دانشگاهها و موسسات پژوهشی است.آیسسکو یا سازمان اسلامی، آموزشی، علمی و فرهنگی یک سازمان علمی، فرهنگی و آموزشی وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی است که در مه ۱۹۷۹ تأسیس شد.
فلسفه علم و دین در اسلام و مسیحیت
بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، «فلسفه علم و دین در اسلام و مسیحیت» و برگزیده بیست و چهارمین دوره کتاب فصل با گردآوری تد پیترز، مظفر اقبال و سید نعمان الحق و ترجمه جواد قاسمی را در قطع وزیری و شمارگان یک هزار نسخه چاپ و منتشر کرد.این اثر، برگزیدهای از مقالات بازبینی شده محققان برجسته و نامدار رشتههای گوناگون علم، فلسفه و کلام است که در همایش بینالمللی اسلام آباد پاکستان در سال 2000میلادی، با عنوان (خدا، حیات و جهان هستی، دیدگاه های الهی) برگزار شد. این کتاب «فلسفه علم و دین در اسلام و مسیحیت» در نوع خود نخستین اثری است که محققان و نمایندگان دو سنت اصلی دینی با روش جدید و بسیار دقیق علمی در خصوص مسائل اصلی مربوط به سرچشمه حیات، هدف از آن و جهان هستی پیرامون، تعارضها، وجوه مشترک میان علم و دین و کمک آنها به یکدیگر، در آن به تفکر پرداختهاند.این کتاب از 14 مقاله در سه بخش تشکیل شده در بخش اول که زمینهساز کل کتاب است، مبانی فلسفی، تاریخی و روش شناختی ارتباط میان علم و دین در دو سنت دینی مورد بحث قرار گرفته، بخش دوم پیرامون جهان شناسی و بخش سوم به حیات، شعور و اخلاق در پزشکی میپردازد.
زندگی نامه علمی دانشمندان اسلامی
زندگی نامه علمی دانشمندان اسلامی نوشته چارلز کلستون گیلیسپی و با ترجمه احمد آرام و بهاء الدین خرمشاهی و کامران فانی توسط انتشارات علمی فرهنگی چاپ شده و بیان شرح احوال و آثار و آراء علمی 126 تن از دانشمندان اسلامی است که در ریاضیات و علوم وابسته به آن (مثل نجوم، نورشناسی، موسیقی و علم الحیل) و علوم طبیعی (مثل فیزیک، شیمی، کیمیا، طب و زیست شناسی) کار کرده اند. همچنین احوال برخی از جغرافی دانان و تاریخ نویسان و بعضی از فلاسفه نیز بیشتر از باب حکمت طبیعی ایشان در این مجموعه آمده است. می توان گفت زندگی و کار مهم ترین دانشمندان اسلامی در این مجموعه بررسی شده و برخی مقالات آن از لحاظ تفصیل و عمق و وسعت دامنه تحقیق بی نظیر یا کم نظیرند.دانشمندانی که احوالشان در این مجموعه آمده همه اسلامی اند، بی آنکه همه مسلمان و همه - از ایرانی و عرب و مغربی و مسلمان و یهودی و مسیحی - در سایه درخت پربار تمدن اسلامی زیسته اند و کار کرده اند.
دایرة المعارف پزشکی اسلام و ایران
جلد اول دائرة المعارف پزشکی اسلام و ایران تمرکز اصلی خود را بر گسترۀ دانش مسلمانان از قرن اول تا اواسط قرن سیزدهم هجری قرار داده و شامل متون پزشکی، داروها، معرفی پزشکان مشهور و تصاویری بکر است. اولین جلد دایرة المعارف پزشکی اسلام و ایران زیر نظر علی اکبر ولایتی منتشر شد. از نظر زمانی هم این دایرة المعارف ضمن نگاه به ریشه های پیش از اسلام دانش پزشکی دورۀ اسلامی، تمرکز اصلی خود را بر گسترۀ دانش مسلمانان از قرن اول تا اواسط قرن سیزدهم هجری یعنی هنگام ورود علوم نوین به ایران و دیگر کشورهای اسلامی قرار داده است و بر این اساس؛ تنها پزشکان مشهور مشمول این دورۀ زمانی، در این دانشنامه معرفی خواهند شد. این دانشنامه یک دائرة المعارف الفبایی است و ورود به آن از طریق مدخل ها امکانپذیر است. کلیه مدخل های این دائرة المعارف اشهر سازی شده و مستند شده اند.
هزار و یک اختراع، میراث مسلمانان در جهان ما
هزار و یک اختراع، میراث مسلمانان در جهان ما» یکی از فرهنگنامههای انتشارات طلایی است که ایدههای درخشان مسلمانان سدههای میانه را با زبانی ساده برای مخاطبان نوجوان معرفی میکند.کتاب «1001 اختراع، میراث مسلمانان در جهان ما» نوشتهی پروفسور سلیم الحسنی است.این کتاب که به شیوهای آسانیاب نوشته شده، از عصر طلایی تمدن اسلام، یعنی قرن اول تا دهم هجری حدود 600 تا 1600 میلادی، پرده برمیدارد. بنابراین با این کتاب راهنما راحت باشید و سفر تحقیقی خود را در طول هزار سال تاریخ علم و فنآوری در زندگی پیشروان علم در سدههای میانه آغاز کنید؛ کسانی که با نوآوریهای خلاقانهی خود دنیای امروز ما را آفریدهاند.پروفسور سلیم الحسنی، نویسنده کتاب «1001 اختراع، میراث مسلمانان در جهان ما» استاد بازنشستهی مندسی مکانیک و استاد افتخاری گروه زبانشناسی و تمدن در دانشکدهی علوم انسانی منچستر انگلستان است.
چهان و آفرینش در دین اسلام: حس کنجکاوی و دانش طلبی، آدمی را برمی انگیزد که افزون بر شناخت خود و خدای خویش، در طریق شناسایی جهان پیرامون خود و قوانین حاکم بر این پدیده ها گام بردارد و اساسا می توان پیدایش و رشد بسیاری از علوم بشری را پاسخی به نیاز فطری انسان به جهان شناسی دانست. به دیگر سخن، دایره آگاهی های آدمی به خدا آگاهی و خود آگاهی محدود نمی گردد. بلکه کمال دانش او در گروه پیوستن ضلع دیگر مثلث معرفت، یعنی جهان آگاهی است. اسلام حقایق فراوانی را در باب پیدایش جهان پدیده های طبیعی و فرا طبیعی و روابط حاکم بر آن ها عرضه داشت و آیات و روایات برشماری، از مسائل جهان شناختی سخن گفته است.
جهان در نظر اسلام از نظر دین مبین اسلام جهان آفریده خداست، هر چیزی در جهان – رودخانه ها، کوهها، درختان، حیوانات، پرندگان، و هر چیز دیگر – به وسیله خدا خلق شده است. قرآن بارها به انسان یادآوری می کند که مخلوقات جهان آفرینش آفریده خداوندند. هر چیزی در عالم گواه عظمت و قدرت اوست. آسمان و زمین و هر چه در آنهاست آفریده اوست و فقط اوست که حافظ و نگهدارنده هر چیزی است. از نظر جهان بینی توحیدی اسلامی، جهان یک آفریده است و با عنایت و مشیت الهی نگهداری می شود. جهان ـ به معناى ما سوى الله ـ مخلوق خداوند بوده وکائنات لحظهاى از خداوند بى نیاز نبوده ونخواهند بود. اینکه مى گوییم جهان مخلوق خدا است بدین معناست که جهان به اراده او آفریده شده ونسبت آن با خدا نسبت تولیدى از قبیل پدر وفرزند نیست، چنانکه مى فرماید: «لم یلد ولم یولد» (توحید، 3).
منشا پیدایش جهان هستی در اسلامگرچه قرآن کریم به صراحت بحث خلقت و جهان هستی و کیفیت و جزئیات آن را مطرح نکرده؛ ولی خداوند متعال درباره منشأ آفرینش و مخلوقات عالم هستی می فرماید: «و هو الذى خلق السماوات و الأرض فى ستة أیام و کان عرشه على الماء لیبلوکم أیکم أحسن عملا و لئن قلت إنکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذین کفروا إن هاذا إلا سحر مبین » ترجمه: او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید و عرش (قدرت) او بر آب قرار داشت (به خاطر این آفرید) تا شما را آزمایش کند تا کدام یک عملتان بهتر است و اگر بگویی شما بعد از مرگ برانگیخته می شوید، مسلما کافران می گویند این سحر آشکاری است( سوره هود، آیه 7). کلمه «عرش» به معنای سقف یا شیء سقف دار است و به تخت های بلند مانند تخت های سلاطین نیز گفته می شود؛ ولی این کلمه در آیه مذکور به معنای قدرت به کار رفته است؛ چنانکه واژه تخت نیز در فارسی به معنای قدرت به کار می رود. کلمه «عرش» گاهی نیز به معنای مجموعه جهان هستی است، زیرا تخت قدرت خداوند تمام جهان را فرا می گیرد. راغب اصفهانی می گوید: کلمه «استوی» وقتی با «الی» متعددی شود به معنای استیلاء و تسلط است. کلمه «ماء» به معنای آب است و گاهی نیز به هر شیء مایع «ماء» گفته می شود. بنابراین، از معانی واژه «عرش» و «ماء» چنین بر می آید که در آغاز آفرینش، جهان هستی به صورت مواد مذابی بوده (یا گازهای فوق العاده فشرده که شکل مواد مذاب و مایع را داشت) سپس در این توده آب گونه حرکات شدید و انفجارهای عظیمی رخ داد و قسمت هایی از سطح آن پی در پی بخارج پرتاب شد، این اتصال و به هم پیوستگی به انفصال و جدایی گرایید و سیارات و ستارگان یکی بعد از دیگری شکل یافتند در برخی آیات، قرآن کریم اشاره دارد که آسمان و زمین و به طور کلی تمام هستی و خلقت بدون نیاز به وجود ماده قبلی، توسط خداوند متعال و به وسیله قدرت نامتناهی و بی پایان او خلق شده اند، چنان که خداوند متعال می فرماید: «بدیع السموات والارض و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون» ترجمه: هستی بخش آسمان ها و زمین او است، و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر می کند، می گوید: موجود باش و آن فورا موجود می شود(سوره بقره، آیه 117). خداوند متعال همچنین می فرماید: «اولم یرالذین کفروا آن السماوات والارض کانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء کل شیء حی.. .» ترجمه: آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر بازکردیم؟ و هر چیز زندهای را از آب قرار دادیم.. .» (سوره انبیاء، آیه 30). از آیه مذکور برمیآید که به هم پیوستگی آسمان و زمین اشاره به آغاز خلقت است که بر اساس نظرهای دانشمندان، مجموعه این جهان به صورت توده واحد عظیمی از بخار سوزان بود که بر اثر انفجارهای درونی و حرکت، به تدریج تجزیه شد و کواکب و ستارگان از جمله منظومه شمسی و کره زمین به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است. شخصی از آیه مذکور از محضر امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال کرد که منظور از رتق و فتق آسمان و زمین چیست؟ امام ـ علیه السلام ـ در پاسخ فرمود: «... عرش خداوند متعال بر آب بود و آب بر هوا قرار داشت و هوا نیز حدی ندارد و در آن هنگام خلقتی به غیر از این دو (آب و هوا) نبود و آب نیز در آن موقع چشمه گوارای فرات بود، پس وقتی خداوند اراده کرد که زمین را خلق کند بر باد دستور داد تا آب را به هم کوبید و به صورت موجی فشرده درآمد و در محل خانه کعبه جمع گردید سپس آن را همانند کوهی فشرده قرار داد سپس زمین از زیر آن به وجود آمد... وقتی خداوند اراده کرد که آسمان را خلق کند بادها را امر کرد که دریاها را به هم فشردند تا از آن موجی همراه با فشردگی به وجود آمد و از وسط آن بخار سوزانی پدید آمد سپس از این بخار سوزان آسمان را خلق کرد و در آن کواکب و ستارگان و منظومه شمسی و ماه و... قرار داد... و به تدریج از آسمان باران بارید و گیاهان و موجودات را خلق نمود...».
تعبیرات گوناگون قرآن مجید درباره پیدایش جهانقرآن مجید درباره پیدایش جهان، تعبیرات گوناگونی دارد: در یک جا می فرماید: ثم استوى إلى السماء و هى دخان فقال لها و للأرض ائتیا طوعا أو کرها قالتا أتینا طائعین: «سپس اراده آفرینش آسمان نمود، در حالی که به صورت دود بود، به آن و به زمین دستور داد به وجود آیید و شکر گیرید – خواه از روی اطاعت و خواه اکراه – آنها گفتند: ما از روی اطاعت می آییم» (سوره فصلت: 11) (به وجود می آییم و شکل می گیریم). در جای دیگر، می فرماید: أ و لم یر الذین کفروا أن السماوات و الأرض کانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء کل شى ء حى أ فلا یؤمنون: «آیا کافران ندیدند (نمی دانند) که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم وهر موجود زنده ای را از آب قرار دادیم، آیا ایمان نمی آورند»؟ (سوره انبیاء: 30). در این دو آیه به سه نکته مهم درباره آفرینش جهان و موجودات زنده اشاره شده است: 1- جهان در آغاز به صورت گاز و دود بود. 2- جهان در آغاز به هم پیوسته بود سپس کرات آسمانی از هم جدا شدند. 3- آغاز آفرینش موجودات زنده از آب است. و اینها همان چیزهایی است که امروز به عنوان نظریات مسلم علمی شناخته می شود. توضیح اینکه: گرچه درباره کیفیت پیدایش جهان و نحوه آن فرضیات مختلفی وجود دارد که از حدود فرضیه تجاوز نمی کند، ولی با توجه به مطالعاتی که روی کهکشانها و منظومه هایی که در حال پیدایش و شکل گیری هستند به عمل آمده مسلم است که جهان در آغاز به صورت توده گازی ابر مانند فشرده ای بوده که بر اثر گردش به دور خود، قطعاتی از آن جدا شده و به اطراف پراکنده گشته است، و این قطعات تدریجا سرد شده و به صورت مایع و در موارد زیادی به صورت جامد درآمده، و تشکیل کرات مسکونی و غیرمسکونی را داده است. به عبارت دیگر مشاهدات دانشمندان فلکی در مورد «سحابی ها» و جهان های دور دست که در حال تکمیل می باشد، این مساله را که دنیا در آغاز به صورت توده گاز دود مانندی بوده از صورت یک فرضیه خارج ساخته و به عنوان یک نظریه قطعی معرفی می کند، این چیزی است که محافل علمی جهان، آن را پذیرفته اند. در نخستین آیه فوق نیز صریحا می خوانیم که: «آسمانها (کرات آسمانی) در آغاز (مانند) دود بودند» هماهنگی این آیه با اکتشافات دانشمندان که چندان از عمر آنها نمی گذرد نشانه ای از اعجاز علمی قرآن می باشد که پرده از روی مطلبی که در عصر نزول قرآن کاملا ناشناخته بوده است بر می دارد. دومین آیه، نیز سخن از به هم پیوستگی جهان در آغاز امر و سپس جدا شدن اجزای آن را از یکدیگر می گوید، که آن نیز امروزه به عنوان یک اصل، مورد قبول محافل علمی است. پیدایش موجودات زنده – اعم از گیاهی و حیوانی – در نخستین باراز آب دریاها نیز، امروز یک نظریه معروف علمی است، هر چند در چگونگی تحول و تطور و پیدایش انواع مختلف گیاهان و جانداران در میان دانشمندان گفتگو است. قرآن نیز در دومین آیه فوق، پیدایش همه موجودات زنده را از آب بازگو می کند. حتی آیاتی که آفرینش انسان را به خاک نسبت می دهد، تصریح دارد که این خاک با آب آمیخته بود و به صورت طین (گل) بود. در آیه 45 سوره نور نیز می خوانیم: و الله خلق کل دابة من ماء: «خداوند هر موجود جنبنده ای را از آب آفرید». در مورد «رتق» و «فتق» که در دومین آیه به کار رفته و در اصل به معنی «پیوستگی» و «جدایی» است، مفسران سخنان بسیاری دارند: بعضی همان معنی بالا را برگزیده اند که زمین و آسمان در آغاز خلقت، به صورت توده واحد عظیمی از بخار و گاز سوزان که بر اثر انفجارات درونی و حرکت به دور خود تدریجا تجزیه شد و کواکب و ستارگان، از جمله منظومه شمسی به وجود آمد. بعضی دیگر آن را اشاره به یکنواخت بودن مواد جهان می دانند که چنان در آغاز درهم فرو رفته بود که به صورت ماده واحدی خودنمایی می کرد، اما با گذشت زمان مواد از هم جدا شدند و ترکیبات تازه ای آشکار گشت. جمعی نیز آن را اشاره به عدم نزول باران و رویش گیاه از زمین می دانند یعنی درآغاز آسمان به هم پیوسته بود و بارانی نازل نمی شد و زمین نیز به هم پیوسته بود و گیاهی نمی رویید سپس به فرمان خدا آسمان باز شد و باران نازل گشت و زمین باز شد و گیاهان رویید. روایات متعددی از طرق اهل بیت (علیهم السلام) و همچنین پاره ای از روایات از طرق عامه به معنی اخیر اشاره می کند. در حالی که بعضی دیگر از روایات اشاره ای به تفسیر اول دارد. در خطبه اول نهج البلاغه نیز اشاره ای به این پیوستگی دیده می شود،و به هر حال ظاهر آیه با تفسیر اول سازگارتر است، هر چند جمع میان تفاسیر فوق نیز مشکلی ندارد و ممکن است هر سه معنی در مفهوم جامع آیه، جمع باشد. قابل توجه اینکه: در آیه 27 تا 32 نازعات می گوید: ءانتم اشد خلقا ام السماء بنیها.. .. والارض بعد ذلک دحیها – اخرج منها ماءها و مرعیها – والجبال ارسیها: «آیا آفرینش شما محکمتر (و مهمتر) است یا آسمان، خداوند آن را بنا نهاد.. ... سپس بعد از آن زمین را گسترش داد و آب و گیاه از آن خارج ساخت و کوهها را مستحکم بنا نمود». این آیات نیز به خوبی نشان می دهد که آفرینش آسمان قبل از زمین بوده و پیدایش آب و گیاهان و کوهها بعد از آن انجام گرفته است. این ترتیب، درست همان چیزی است که علم امروز بر آن تاکید دارد پیدایش زمین را بعد از خورشید می داند و پیدایش آب در سطح زمین، و سپس گیاهان، و همچنین پیدایش کوهها را بعد از خلقت زمین می شمرد.
آفرینش آسمان و زمین در شش روزبحث از آفرینش آسمان و زمین در شش روز، در هفت مورد از آیات قرآن مجید آمده است،ولی در سه مورد علاوه بر آسمانها و زمین (ما بینهما) و آنچه میان زمین و آسمان قرار دارد، نیز به آن اضافه شده است که در حقیقت توضیحی است برای جمله قبل، زیرا همه اینها در معنی آسمانها و زمین جمع است. لفظ یوم که مرادف آن در زبان فارسی کلمه روز است؛ در هر مقام و مناسبتی، معنای مخصوصی به خود میگیرد. معمولا این لفظ در همان معنای روز که ضد شب است به کار میرود و در قرآن نیز این معنی زیاد به کار رفته است. ولی گاهی همین لفظ به معنای، یک دوران و اوقات استعمال میشود؛ به طوری که اگر چیزی دورانهای مختلفی داشته باشد، به هر دورانی یوم اطلاق میگردد. مثلا پیرمردی میگوید: روزی کودک بودم، روزی هم جوان بودم، امروز دیگر پیر شده ام؛ چون این دورانها مانند حلقه های زنجیر یکی به دیگری مانند سه روز معمولی وصل است. از این نظر این سه دوران مختلف زندگی را به لفظ روز تعبیر میکنند. مقصود از شش روز که زمین و آسمان در آن آفریده شده است؛ شش دوران است که بر زمین و آسمانها گذشته تا به صورت فعلی درآمده است. یعنی این وضع فعلی در زمین و اجرام آسمانی، نتیجه یک سلسله تحولات پیدرپی است که در آنها پدید آمده و در نتیجه، پس از طی این مراحل، به صورت فعلی درآمده اند. حال ممکن است، مدت یک دوران، ده میلیون سال یا ده میلیارد سال بوده باشد. 1ـ روزی که همه جهان به صورت توده گازی شکلی بوده که با گردش به دور خود از هم جدا گردیده و کرات را تشکیل داده است. 2ـ این کرات تدریجا به صورت توده مذاب و نورانی و یا سرد و قابل سکونت درآمدند. 3ـ روز دیگر منظومه شمسی تشکیل یافت و زمین از خورشید جدا شد. 4ـ روز دیگر زمین سرد و آماده ی حیات گردید. 5ـ سپس گیاهان و درختان، در زمین آشکار شدند. 6ـ سرانجام حیوانات و انسان، در روی زمین ظاهر گشتند. اما اینجا، سؤالی مطرح میشود و آن این که چرا ذات باری تعالی تمام آنها را در یک لحظه خلق نکرده است؛ بلکه بطور تدریجی و در دورانهای مختلف آن را ایجاد کرده است؟ پاسخ این است که: جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، جهان ماده است و تکامل تدریجی، از آثار لاینفک موجود مادی به شمار میرود و امور مادی بالطبع در طی زمان از صورتی به صورتی درآمده و مراحلی را طی میکند، و در نتیجه یک پدیده کامل میشود. زمین و آسمانها نیز از این قانون مستثنی نیستند. شما هر کدام از پدیدههای مادی را که در نظر بگیرید، ملاحظه خواهید کرد که تمام آنها تدریجا از نردبان تکامل بالا میروند: گیاهان و درختان، پس از گذشت زمان، مثلا به صورت یک بوته گل یا یک درخت برومند، در میآیند. معادن و منابع زیر زمینی، با مرور زمان پس ازفعل و انفعالات زیاد، متحول به یک ماده معدنی میشوند. حیوان و انسان تا دوران جنینی را در مدت مخصوصی به پایان نرساند، نمیتوانند در جهان وسیعتری زندگی کنند و این قانون در همه جا و همه چیز جهان ماده حکومت میکند. (ادامه دارد ...)